ام وهب
معنی کلمه ام وهب در فرهنگ فارسی
معنی کلمه ام وهب در دانشنامه اسلامی
امِّ وَهَبْ با همسرش در یکی از محلّه های کوفه سکونت داشت. هنگامی که عبدالله از حرکت مردم به سوی کربلا برای جنگ با امام حسین علیه السلام آگاه شد، تصمیم گرفت به یاری امام حسین بشتابد و همسرش را نیز از نیّت خود آگاه کرد. او نیز شادمان گردید و با وی همراه شد. آن دو شبانه خود را به کربلا رساندند و به کاروان حسینی پیوستند.
← تشویق همسر به جنگ
برخی مانند منتخب التواریخ او را در شمار اسیران کربلا قرار داده است.
جملاتی از کاربرد کلمه ام وهب
عبدالله در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت در حالى كه جراحاتى بر بدنش وارد شدهبود، همسرش ام وهب به ميدان آمده و به او گفت : پدر و مادرم به فدايت ، دربرابر فرزند رسول خدا با دشمن مبارزه كن .
چون كلبى به شهادت رسيد، همسرش ام وهب خود را به كشته شوهر رسانيد و خاك و خون از سر و روى او ستردن گرفت و مى گفت : بهشت گوارايت باد. چون شمر چنان ديد، به جوانى به نام رستم فرمان داد تا سر آن زن را با گرز خود بكوبد! او نيز فرمان برد و با گرزى در دست داشت بر سر آن بانو چنان كوبيد كه مغز سرش متلاشى شد و در دم بر كناره جنازه شوهرش به شهادت رسيد.
در اين هنگام ، دشمن عمودى آهنين را بر سر ام وهب فرود آورد و در كنار شوهرشهيدش جان سپرد.
- ((انى زعيم لك ام وهب بالطعن فيهم تارة و الضرب ...)).
در اين هنگام ام وهب ، همسر عبدالله ، چوبى برگرفت و شتابان خود را به ميدان در كنار شوهرش رسانيد و گفت : پدر و مادرم فدايت . پيشاروى فرزندان پاك پيامبر خدا (ص ) پيكار كن .
ام وهب فرمان برد و در كنار ديگر بانوان آرام گرفت .
داستان پيوستن عبدالله عمير و همسرش ام وهب به اردوى امام اين بود كه عبدالله متوجه شد كه در نخيله پادگانى براى اعزام سپاه براى جنگ تدارك كرده اند.
موضوع را كه جويا مى شود، به او مى گويند: اين سپاه براى جنگ با حسين ، پسر دختر پيغمبر خدا، آماده شده است . عمير خود مى گويد: قسم به خدا كه من براى جنگ با مشركين حريص بودم ، ولى فكر نمى كنم كه جنگ با كسانى كه پسر دختر پيغمبر خودشان را مى كشند، ثوابش نزد خدا كمتر از جنگ با مشركين باشد. چون عمير به خانه بازگشت ، داستان را براى همسرش ام وهب باز گفت : و نيت خود را در شركت در جنگ در كنار امام بيان داشت . ام وهب به او گفت : درست فكر كرده اى .
وى شب هنگام همراه با همسرش ام وهب به سوى كربلا حركت كرده و به خدمت امامحسين (ع ) رسيدند.
عبدالله دست همسرش را گرفت و او را به خيمه ها در نزد ديگر بانوان بازگردانيد. اما ام وهب چنگ در دامن شوهر زد و گفت : من هرگز از تو جدا نمى شوم ، مگر هنگامى كه با تو كشته شوم . در اين حال امام آن بانوى فداكار را ندا داد و فرمود: خدايتان از آل محمد پاداش خير دهاد. خدايت رحمت كند، تو بازگرد و در كنار ديگر بانوان بنشين كه جنگيدن بر زنان نيامده است .