معنی کلمه رفیق اصفهانی در لغت نامه دهخدا
کجاست آنکه پیامی ز دوستان برساند؟
کجاست آنکه به جسم فسرده جان برساند؟
نشان یار به من آرد و به جانب یارم
نشانی از من بی نام و بی نشان برساند
نسیم کو؟ که به بلبل شمیمی آورد از گل
مسیح کو؟ که توانی به ناتوان برساند
دو نامه کرده ام انشا ز شکر و شکوه بسویش
بگویمش که به او هر یکی چه سان برساند
یکی که هست درو شکر التفات نهانش
ز من عیان بستاند به او نهان برساند
یکی که هست درو شکوه تغافل فاشش
ز من نهفته بگیرد به او عیان برساند
سخن رسد چو به بیمهریار من بنهایت
ز من درود به یاران مهربان برساند.
غرض که قصه شوق مرا ز خطه کاشان
به اصفهان و به یاران اصفهان برساند
ز تاب تشنگی آن را که جانش آمده بر لب
که آب زندگی و عمر جاودان برساند.
( از آتشکده آذر چ دکتر شهیدی ص 380، 379 و فرهنگ سخنوران ).
رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 311 و مجمع الفصحا ج 2 ص 143، 142 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و ریحانة الادب ج 2 ص 89 و روز روشن ص 255، 254 و ریاض الجنة نسخه خطی کتابخانه حاج محمد نخجوانی روضه 5 قسم 2 ص 832 و نگارستان دارا نسخه خطی کتابخانه شادروان سعید نفیسی نگارخانه 4 و نگارستان سخن چ هندوستان ص 33 و فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود.