تازه کند اغ زیار
جملاتی از کاربرد کلمه تازه کند اغ زیار
دماغ اهلی مسکین بسوزد آتش غم ببخش جرعه خود تا دماغ تازه کند
بر سینه خود یار نهد سینه ما را تا تازه کند حسرت دیرینه ما را
روستای تازه کند بالکان دارای کوههای بسیار زیبا و سر به فلک کشیده هست و همچنین یک قلعه تاریخی بنام قزلارقلعه سی دارد که دارای راههای تونلی و مخفی میباشد.[نیازمند منبع]
باد صبا هر نفس تازه کند جان من کز نفسش می دمد بوی گلستان من
چو لاله دامن صحرا گرفته ام بی دوست که داغ حسرت من گشت باغ تازه کند
گه گه، که دلش بگیرد از کاخ جان تازه کند به سبزی شاخ
آمد بت میخانه تا خانه برد ما را بنمود بهار نو تا تازه کند ما را
عنایت نظر او جوان و تازه کند جهان پیر وکهن را به ماه فروردین
ز داغ سینه من آب وتاب دیگر یافت که تازه رویی گل جان باغ تازه کند
مرغی که در خزانش از این دست لحنهاست خود چون بود چو تازه کند نو بهار دست