معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 262
- جحر
- بلعنده
- جد بر جد
- بترک
- جدا ساختن
- جدا مانده
- تبکیه
- صفی قلی خان
- تتا
- سیلکه
- سینداد
- طالش محله ٔ فتوک
- عملیه
- ابراهیم بن یوسف
- عملی کردن
- عملی ساختن
- اتورپات
- تهلک
- چارباغ گروس
- چار و چنگول
- چار و چدر
- خرسند گشتن
- چار و ناچار
- چار هشت
- چار نعل رفتن
- چار ضد
- چار شاه
- چار شاخ زدن
- اتیشه
- واپس گریختن
- واپس گرفتن
- واپس نوشتن
- واپس نشستن
- واپس ماندن
- واپس رفتن
- واپس بودن
- راذان
- زور باز
- زور دست
- زور و دم
- زور کار
- زور گر
- زوراور
- طرابوزان
- زوردار
- زورقان
- دسته کاغذ
- پای بز افکندن
- دسته کلید
- دستو
- دستور زاده
- پس خم زدن
- سکک
- سکیت
- سگ باز
- سگ بچه
- سگ دندان
- دانه پاک کردن
- سگ سیرت
- سگ سوزن خورده
- دانه چینی
- دج الامیر
- تاکیس
- تایباد
- ابن حبش
- ابن حرام
- گل افسار
- گل افشانی کردن
- گل اندود کردن
- گل انگیختن
- گل اورس
- گل اورنگ
- گل باران کردن
- گل باقلی
- گل بخشی
- لنگر نگاه داشتن
- صرفه کاری
- صف ارائی
- داهی کند
- نادر مازندرانی
- نادر مقابل
- نادرستی کردن
- نادری مشهدی
- نادری کازرونی
- نادیده جنگ
- اپوک
- عسکر مکرم
- اکبراباد
- ستبر روی
- ستبر شدن
- سترده پا
- سترگ روی
- ستم اباد
- عشان
- عشر عشیر
- تپو
- تپیده
- تک انجام
- تک خال
- روش بخش
- روش راست
- روشانه
- روشن بصر
- روشن بیان
- درک کشیدن
- درگاه اباد
- درگاه نشین
- درگه نشین
- اهن بر
- درگه پرست
- اهن تن
- اهن خا
- شکل نویس
- ثغره
- ثل
- کنار یافتن
- کنیزک زاده
- کنایه امیز
- که خوار
- شیفان
- شیفون
- روزگار گذاشتن
- روزگار یافتن
- روزی خوردن
- شیلانه
- روزی نوشتن
- فتاح اباد
- فتنه انداختن
- متشتت
- ابدین
- بچه زاده
- تزریق بیان
- علی بنه سی
- علی جلی
- دیر انزال
- راه گشودن
- علی جمال الدین
- چنگال زدن
- اب سفید
- چنگه سر
- چهار اجساد
- اب سپید
- اب شدن
- اب شنگرفی
- اب شوره
- سیسالنگ
- سیستانی
- سیسرون
- سیسن
- سیسنبری
- شن بر
- جبب
- شناختگی
- هم پاچه
- دوات گری
- هم پنجگی
- هم پهنا
- دانه کاری
- داود بیک
- دستوری یافتن
- دوست نوازی
- شاعر باره
- توپراق قلعه
- شاعر لر
- شاعر گزین
- توپکانلو
- توژ
- شال نمد
- شال و قشوکردن
- شورای خانوادگی
- شورش طلبی
- شوره اب
- شوریده خرد
- قوش قلعه
- افری
- افرید
- افریده
- افسرده خاطر
- افسرده درون
- افسرده دل
- هاتا
- هاتر
- دل دوری
- دل دویدگی
- دل رنجان
- دل رنجور
- دل ریزه
- سنبل کردن
- خوش روی
- خوش رگ
- رستم پاشا
- خوش زندگانی
- رستم کلا
- رستم کندی
- خوش زیست
- رسته بازار
- خوش سابقه
- رستهم
- رستک
- خوش ساختی