سگ سیرت

معنی کلمه سگ سیرت در لغت نامه دهخدا

سگ سیرت. [ س َ رَ ] ( ص مرکب ) آنکه سیرت سگ داشته باشد و آن کنایه از رنجانیدن و گزیدن باشد. ( آنندراج ). گزنده. ( از ناظم الاطباء ) :
خرسر و خرس روی و سگ سیرت
خر گرفته بکول خیک شراب.سوزنی.|| گستاخ و بی ادب و درشت. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سگ سیرت در فرهنگ فارسی

آنکه سیت سگ داشته باشد و آن کنایه از رنجانیدن و گزیدن باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه سگ سیرت

خاندان آل کیا از ۹۳۳ ه‍.ق در دوران کارکیا خان احمد اول، پدربزرگ خان احمدخان دوم، به شیعهٔ امامی اثنی‌عشری گرایش یافتند. او به دلیل تعصب امامی شاه طهماسب، ندادن بهانهٔ زیدی بودن به او برای حمله به گیلان و برای دوستی و اتحاد بیشتر با صفویان امامیه را رسمی کرد. از آن پس حاکمان کیایی با تعصب به تبلیغ تشیع امامی پرداختند. به نظر می‌رسد خان احمدخان از سایر امرای کیایی در تبلیغ تشیع متعصب‌تر بود. میر جلیل قاری گوکه‌ای از روحانیان بانفوذ غرب لاهیجان در نامه‌ای از او می‌خواهد از آزار زیدیه و علمای آنان دست بردارد، ولی خان احمد در جواب زیدیه را سگ سیرت و کافر دانسته، لعنشان می‌کند و کشتنشان را مباح می‌داند و آنان را به خوارج تشبیه می‌کند.

ز کین دشمن گرگین نهاد سگ سیرت شدم چو بیژن در کر و فر چنگ گراز
می رسد آزار سگ سیرت به درویشان فزون خرقه رااز بخیه باشد زخم دندان بیشتر
در کف قهر حق من آن چوبم که به سگ سیرتان رسد کوبم
پوشیده دار فقر که سگ سیرتان دهر در پوست می فتند گدای برهنه را
آن یکی سگ طبع و سگ سیرت شده وآن دگر چون موش پر حیلت شده
از تن تو کی شود این نفس سگ سیرت برون تا به صورت خانهٔ تن استخوانی باشدت
شنیدم که سگ سیرتی از گزند خیو بر رخ حق پرستی فکند
سگ مردان بود نفس و تو از سگ سیرتی گشته سگ این نفس کافر آنت مردی این مسلمانی