جحر

معنی کلمه جحر در لغت نامه دهخدا

جحر. [ ج ُ ] ( ع اِ ) سوراخ دده و خزنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جُحران. سوراخ مار و جز آن. ( مهذب الاسماء ). سوراخ. ( دهار ). هر سوراخی که خزندگان و سباع برای خود کنند. ( از اقرب الموارد ). سوراخ سوسمار و مار و جز آن. خانه بعض حیوانات از حشره و جز آن در زیر زمین. ( یادداشت مؤلف ): فی الحدیث : «لایلدغ المؤمن من جحر مرتین ». ج ، جَحَرَة، اَجحار، جُحران. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به جحران شود. || سوراخ. فی الحدیث : «اذا حاضت المراءة حرم الجحران »؛ یعنی فرج و دبر بنابر آنکه نون بکسر خوانده شود [ تثنیه جحر ]. و بضم نون نیز گفته شده به معنی فرج و بدین ضبط، الف و نون زائد است. رجوع به جحران شود.
جحر. [ ج َ ] ( ع مص ) در سوراخ درآوردن سوسمار را. || داخل شدن سوسمار در سوراخ. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بلند گردیدن آفتاب. || بی باران گردیدن ربیع. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پس ماندن کسی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پس ماندن خبر . ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || در چشم خانه فرورفتن چشم. || ( اِ ) غار دورتگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه جحر در فرهنگ عمید

لانۀ حیوانات درنده، خزندگان، و حشرات موذی.

معنی کلمه جحر در فرهنگ فارسی

لانه حیوانات درنده وخزندگان وحشرات موذی، احجار
در سوراخ در آورد سوسمار را یا داخل شدن سوسمار در سوراخ .

جملاتی از کاربرد کلمه جحر

طَیر از وَکرات و وحش از جحر انجم ز سپهر می‌رمیدند
48 - عن ابى عبدالله عليه السلام قال المومن حسن المعونه ، خفيف المئونه ، جيدالتدبير لمعيشته و لا يلسع من جحر مرتين .
ارتش اسرائیل در سه جبهه پیشروی کرد: از شمال شرقی در نزدیکی بیت حانون، از شمال غربی در نزدیکی بیت‌لاهیا و از شرق در نزدیکی جحر الدیک.
8. فريب نخوردن : امام عليه السلام مى فرمايد: لا يلسعالعاقل من جحر مرّتين (435) خردمند كسى است كه از يك سوراخ دو مرتبه گزيدهنشود و فريب نخورد.