معنی کلمه جحر در لغت نامه دهخدا
جحر. [ ج َ ] ( ع مص ) در سوراخ درآوردن سوسمار را. || داخل شدن سوسمار در سوراخ. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بلند گردیدن آفتاب. || بی باران گردیدن ربیع. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پس ماندن کسی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پس ماندن خبر . ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || در چشم خانه فرورفتن چشم. || ( اِ ) غار دورتگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).