روزگار گذاشتن

معنی کلمه روزگار گذاشتن در لغت نامه دهخدا

روزگار گذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) وقت گذراندن. گذراندن روزگار. عمر صرف کردن : این شهر را سخت دوست داشتی که آنجا روزگاری بخوشی گذاشته بود. ( تاریخ بیهقی ). در بیم و هراس روزگار گذاشتیم. ( کلیله و دمنه ). ماهیخواری... روزگار درخصب و نعمت میگذاشت. ( کلیله و دمنه ). شنزبه... در خصب و نعمت روزگار میگذاشت. ( کلیله و دمنه ). اگر در حیرت روزگار گذارم فرصت فائت گردد. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه روزگار گذاشتن در فرهنگ فارسی

وقت گذراندن . گذراندن روزگار

جملاتی از کاربرد کلمه روزگار گذاشتن

سـعـيـد مـى گويد: كه من هيچ شاهدى افضل از حضرت على بن الحسين عليه السلام نديدموقـتـى كـه ايـن حـديـث را براى من نقل كرد پس چون آن حضرت وفات نمود ابرار و فجاربـجـمله در جنازه اش حاضر شدند و همگى آن حضرت را به خير و نيكى ياد كردند و جميعمـردم از پـى جـنـازه بـيـرون رفتند تا به محل خود فرود آوردند، من با خود گفتم اگر درتمام روزگار روزى دريابم كه در خلوت آن دو ركعت نماز را در مسجد گزارم امروز است وجـز يك مرد و زن كسى بر جاى نمانده بود ايشان نيز به تشييع جنازه بيرون شدند و منبـر جـاى بـماندم تا آن نماز بگزارم اين هنگام بانگ تكبيرى از آسمان برخاست و از زمينتـكـبيرى در جواب گفته شد و هم از آسمان بانگ تكبيرى بلند گشت و زمين نيز جواب داد،مـن تـرسـيدم و بر روى در افتادم پس ‍ آنانكه در آسمان بودند هفت تكبير گفتند و كسانىكه در زمين بودند، هفت تكبير گفتند و نماز گذاشته شد بر حضرت على بن الحسين عليهالسـلام و مـردمـان داخـل مـسـجـد شـدنـد و مـن نـه بـه آن دو ركـعـت نـمـازنائل شدم و نه به نماز گذاشتن بر جنازه مبارك آن حضرت .