پس خم زدن
معنی کلمه پس خم زدن در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه پس خم زدن
ز رشک باده ی روشن، فروغ مهر به تاب ز شرم جام طلا، ماه نو زده پس خم
نمی توان دل مردم ربود و پس خم زد سواد زلف ترا مو بموی می جویم
صائب از عشق چسان قامت خود راست کند؟ که فلک از ته این بار گران پس خم زد
در تاب شد از نخست و بر خود پیچید پس خم زد و در زیر کله پنهان شد
قامت خم چون مه نو در کمین پس خم است زودتر آیینه تاریک خود صیقل کنید
نهیش به روی سیل نگون دست اگر نهد پس خم زنان رود به عقب تا به کوهسار
قطره قطره می چکاندش در گلو در گلویش ریخت پس خم و سبو
هرچند بود زلف تو پردلی علم پس خم زد از غبار سپاه جلال خط
از پریشانی سر زلف تو پس خم می زند کاکلت این سرکشیها را زسر خواهد نهاد
در ببستند ز اندیشه پس خم زدنم در عشرت به رخ اهل محبت بندان