سکک

معنی کلمه سکک در لغت نامه دهخدا

سکک. [ س َک َ ] ( ع اِمص ) کژی. || خردی گوش. || چسبیدگی گوش به سر. || پستی گوش. || خردی مغاک گوش. || تنگی سوراخ گوش در مردم و غیر آن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ).
سکک. [س ِ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ سکه. ( دهار ). رجوع به سکه شود.

معنی کلمه سکک در فرهنگ عمید

= سکه

معنی کلمه سکک در فرهنگ فارسی

جمع سکه
جمع سکه

جملاتی از کاربرد کلمه سکک

شاهزاده امپراتوری کاهیتو به عنوان امپراتور ایچیجو بر تخت نشست و پدربزرگ مادری او فوجیوارا نو کانه‌ایه نایب‌السلطنه شد. این نقطه عطفی در تاریخ سیاست سککان یا سشو بود، زیرا کانه‌ایه رسم قبلی را زیر پا گذاشت و از سمت وزیر راست استعفا داد و سابقه ای را برای او ایجاد کرد تا نایب‌السلطنه تمام وقت شود (جدایی وزرا و نایب السلطنه).