معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 261
- پسین فردا
- انجام شدنی
- انجام و اغاز
- گاب گه
- گابی ین
- دل ماندگی
- دل مشغولی
- دل سپردن
- دل سیه
- دل شستن
- دل شکاف
- دل شکستن
- دل قوی
- دل مانده
- زینل قاسم
- زینلان پشت تنگ
- زینهار داشتن
- زینهار نامه
- زینهار کردن
- زیور بستن
- زیور زدن
- پشت بندی
- پشت خار
- پشت خمیدن
- جلدو
- جلل
- قلب اندود
- جلنار
- شرق هندی
- هفت کره
- هفت پر ثریا
- هفت نان
- هفت مهره ٔ زرین
- هفت محیط
- هفت مادر
- هفت لا ی
- هفت فرشته
- ابله نشان شدن
- ابله نشان
- ابله کردن
- ابله کوب
- ابله گون
- پیاله فروش
- پیاله کردن
- پیاله گرفتن
- جبال قفقاز
- جبال دیلم
- پیام اوری
- پیام داشتن
- تلبه
- تلبک
- ابقی
- تلسن
- شیرگیر شدن
- شش سالگی
- علی خوانساری
- غفوری طالقانی
- غلاف کردن
- غرس کردن
- فج حیوه
- قرارگاه نطفه
- قه قه خندیدن
- دل فرو گیر
- دل چرکینی
- لمم
- زاغ اشیان
- زاغ سبز
- زاغ سه پر
- زاغ و زوغ
- زاغ و زیغ
- زاغ گرفتن
- زاغه فولاد
- شکر ساز
- شکر سخن
- شکر سرخ
- شکر سفید
- شکر شاه
- شکر شکار
- شکر شکر
- شکر شکستن
- شکر نبات
- شکر نطق
- بلاجهت
- بلادان
- بلعم باعور
- بطائح
- بطاش
- بطریرک
- محراب خوان
- نفاق امیز
- نفاق زدن
- نفاق کردن
- زیدانلو
- زیدعلی
- زیده
- زیر اب
- زیر رود
- زیر سازی
- بر سوده
- بر گذاشتن
- براقه
- نسخه بودن
- مزدور دیو
- مزه مزه کردن
- مسترقه
- مشاهده کردن
- کوه گرفته
- کوهان دار
- کوهی طبع
- قاب ساعت
- عفونی شدن
- سبزی فروشی
- دندان سپیدی
- عود سوخته
- سیمین بدن
- رباعی مجرد
- ربال
- ربز
- ربس
- داجن
- دیوجانس
- شراب ریختن
- کثیف رای
- نقب زدن
- عرابی پاشا
- عراک
- عربون
- عرر
- ظریب
- ظن بردن
- انتشار گرفتن
- انتصاب نمودن
- استرار
- سر کوهی
- سر کوچک
- سر گران کردن
- سر گشتن
- سر گله
- سر گنداب
- سر گنده
- سرا بوستان
- سرا و ضرا
- سراب بادیه
- خاض
- خاطر برده
- خاطر خراش
- خاطر داری
- خاطر داشتن
- خاطر سپردن
- حاصل چینی
- حاصل کلام
- حاضر ضامن
- افریننده
- طمع کردن
- افزودگی
- افزون بودن
- افزون بین
- افزون گشتن
- افسار زدن
- افسانه سرای
- تازیانی
- سوزر
- سوزمه
- سوزن دان
- سوزن کرد
- سوزندگی
- اعلام داشتن
- جنابات
- دیوان سیه کردن
- جنابذ
- جناره
- جنازه کش
- جنانه
- جنب جنبان
- دیگرها
- دیگرگونی
- دیگو
- ذائب
- ذات الحلق
- ذات الفضول
- شرفنگ
- شرم اور
- بلا حد
- بلا خواستن
- بلا خورده
- بلا رسیده
- بلا سبب
- بلا شرط
- بلا قید
- بلا پرورد
- بلا پرورده
- بلا گرفته
- چاه کوتاه
- چاه کوته
- چاه کوه
- چاه کویر
- چاه کویه
- چاو چاو
- جحا
- جحدر