جملاتی از کاربرد کلمه زور دست
سر شاخ ارقم به هم برشکست بترسید آن دیو از آن زور دست
گر او ناوک اندازد از زور دست مرا غمزهٔ ناوکانداز هست
تو را فر و بر ز جهاندار هست بزرگی و دانایی و زور دست
با زور دست دولت او سبلت عدوش زانسان که باب او در خیبر بکند کند
تو دادی به من نیرو و زور دست که بر دیو جادوگر آمد شکست
دو گوش فلک کرد شد از زور دست تن کوه بر دشت گردید پست
ترا ایزدی هرچ بایدت هست ز بالا و از دانش و زور دست
نتوان گرفت دامن دولت به دست زور دست دعا برای حمایت نگاه دار
بزد بر سرش عوج از زور دست جهان تیره شد پیش آن پیل مست
زور دست ناتوانی قوت بازوی عجز آورد شمشیر را از پنجهٔ قاتل برون