رستم پاشا
معنی کلمه رستم پاشا در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه رستم پاشا
جهانگیر در غم مرگ برادرش، مصطفی، درگذشت. همسر مصطفی خودش را میکشد و مهمت، پسر مصطفی، بهدستور سلیمان کشته میشود و سلیمان به پایتخت برمیگردد. شخصی خود را بهدروغ مصطفی میخوانَد و بایزید مأمور دفع شورش میشود. احمد پاشا و سلیم، بایزید را متهم به خیانت کردند و سلیمان از او عصبانی شد، اما رستم پاشا مدرکی علیه احمد پاشا پیدا کرد و سلطان سلیمان را در جریان گذاشت. سلیمان احمد را اعدام کرد و رستم را وزیر اعظم کرد.
رستم توسط اَلقاص میرزا، برادر شاه تهماسب صفوی، که به عثمانی پناه بردهبود، قضیهٔ لباس را به تهماسب تهمت زد. سلیمان ازدواج پنهانیِ مصطفی با دختر ناخدا پاشا را فهمید و مصطفی را دوباره از جانشینی خود و حتی شرکت در جنگ محروم کرد. جنگ ناتمام ماند و سلیمان بهعلت بیماری به پایتخت برگشت. سربازان، رستم پاشا را تهدید کردند که اگر سلیمان بمیرد و یکی از فرزندان خرم را به سلطنت برساند قصر را ویران میکنند. سلطان سلیمان خوب میشود و فرمانده سربازان را میکشد.
نوربانو، سوگلی سلیم، قصد مسموم کردن بایزید را داشت که ناموفق بود و جنگ بین این دو آغاز شد. مردم قصد کشتن خرم را داشتند که سلیمان نگذاشت. سلیمان بایزید را تبعید کرد. او عصبانی شد و شورش کرد. خرم از دنیا رفت و سلیمان دیوانه شد. سلیم را با چهلهزار نفر به جنگ بایزید فرستاد. بایزید شکست خورد و به ایران پناه برد. رستم پاشا برای دیدن او رفت و در این حین، آتماجا، یکی از سربازانِ طرفدار مصطفی، او را کشت. سلیمان، علی پاشا را وزیر اعظم کرد. شاه ایران، تهماسب، با دریافت سکههای بیشمار، بایزید را به سلیم تسلیم کرد و سلیم او و چهار پسرش را کشت.
رستم پاشا در کنار دریا او را گردن زد و آنگاه سر بریده او را حضور سلطان آورد سلطان بر او برآشفت و رستم پاشا به این جرم، محکوم به مرگ گردید.
شاه سلطان و خدیجه سلطان، که خیلی ناراحت بودند، مدام سعی داشتند که رستم را از مهرماه دور کنند، چون میدانستند که مهرماه سلطان و خرم سلطان قدرتی دستنیافتنی پیدا میکنند، مدام دست به دور نگهداشتن و اقدام به قتل رستم میزدند حتی به دستور ماهی دوران شایعه کردند که رستم پاشا مریضی جذام دارد و سلیمان خیلی ناراحت شد ولی خرم گفت باید حکیم مخصوص برود معاینه که وقتی معاینه کرد با دیدن شپش روی سر رستم مطمئین شد که جذام ندارد چون کسی که جذام دارد هرگز نمیتواند شپش داشته باشد.
به دستور خرم، سنبل آغا کنیزهایی را برای شاهزاده سلیم میآورد؛ سپس کنیزها را بررسی میکند و خرم سلطان وارد میشود و ناگهان خاتونی در حال التماس کردن جلوی خرم ظاهر میشود و خرم نامش را میپرسد. خاتون میگوید سیسیلیا هستم، و بعد خرم کنار میکشد و میرود. سنبل کنیزها را به پیش طبیب میبرد تا از سلامتی کامل آنها باخبر شود و بعد به حمام و بعد به حرمسرا میفرستد. خرم سلطان نزد سلطان سلیمان میرود تا سعی کند از تصمیم سلیمان در مورد مقام ولیعهدی باخبر شود و سعی کند شاهزاده سلیم را جانشین کند، اما سلیمان به او میگوید جواب در یک جعبه است، و سپس سلطان سلیمان با حضور رستم پاشا و همهٔ شاهزادهها، شاهزاده سلیم را ولیعهد میکند.
برادر رستم پاشا پیدا میشود و رستم او را بهعنوان ناخدا منصوب میکند و سوکولو محمد پاشا (صوقللی) بهعنوان مشاور و امیر امیرانِ سلیمان منصوب میشود. او حامی سلیم بود. مجموعۀ تلویزیونی به سال ۱۵۵۳ میلادی میرود. مهرماه مُهر مصطفی را میدزدد و رستم با آن نامهای از زبان مصطفی، که مثلاً میخواهد خیانت کند، به شاه ایران میفرستد.
ابراهیم پاشا که فرمانده ماهری در ارتش سلیمان بود، سرانجام پس از بیاحتیاطی که در جریان جنگ عثمانی و صفوی (۱۵۵۵–۱۵۳۲) کرد و به خود عنوانی از جمله کلمه «سلطان» اعطا کرد، از فیض سلطان افتاد. درگیری دیگر هنگامی رخ داد که ابراهیم و مربی پیشین وی، اسکندر چلبی، بارها و بارها بر سر رهبری نظامی و مواضع در طول جنگ صفوی درگیری شدند. این حوادث سلسله حوادثی را آغاز کردند که به دستور سلیمان در اعدام وی در سال ۱۵۳۶ به اوج خود رسید. اعتقاد بر این است که نفوذ خرم در تصمیم سلیمان نقش داشته است. سلیمان پس از تعویض سه وزیر اعظم در عرض هشت سال، داماد خرم یعنی رستم پاشا را که همسر دخترش مهرماه سلطان نیز بود، به عنوان وزیر اعظم انتخاب کرد.