گل انگیختن

معنی کلمه گل انگیختن در لغت نامه دهخدا

گل انگیختن. [ گ ُ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ایجاد کردن گل. ( آنندراج ).

معنی کلمه گل انگیختن در فرهنگ فارسی

ایجاد کردن گل

جملاتی از کاربرد کلمه گل انگیختن

شغل دهقان چیست ز آب و گل نهال انگیختن صنع یزدان نخل با این اعتدال انگیختن
جهان پر شد از دعوی انگیختن برین نطع ترسم ز خون ریختن
ز یزدان و از روز انگیختن بیندیش و بس کن زخون ریختن
تا رود جویی ز هر سو نیست ممکن ضبط اشک ورنه بحر انگیختن از خون دل مژگان مرا
شبانگه به بوی خوش انگیختن سحرگه به شربت برآمیختن
یکی لشگری خواهم انگیختن ابا دیو مردم برآمیختن
فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست کاو بتواند چنین صورتی انگیختن
وَ قالُوا و گفتند، أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ ما که بریزیم و گم شویم در زمین أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ باش ما را آفرینش نو خواهند گرفت، بَلْ نه چنان است که میگویند و جای انکار نیست، هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ (۱۰) ایشان بخداوند خویش و انگیختن برستاخیز کافران‌اند.
بدانش ز صافی ترین جوهری مصفا بر انگیختن پیکری
آتش انگیختن به گرمی تو سختی‌یی بد برای نرمی تو