معنی کلمه افسرده خاطر در لغت نامه دهخدا افسرده خاطر. [ اَ س ُ دَ / دِ طِ ] ( ص مرکب ) دل شکسته. ( آنندراج ). مهموم. مغموم. پژمرده. ( ناظم الاطباء ). دل سرد. غمین. اندوهگین.
جملاتی از کاربرد کلمه افسرده خاطر زاهد که دوزخ از دمش افسرده خاطر است نام بهشت را به چه امید می برد دلم از عمر بی حاصل حزین افسرده خاطر شد چراغ کلبهٔ ما، آستینی آرزو دارد