صفی قلیخان. [ ص َ ق ُ ] ( اِخ ) نصرآبادی آرد: صفی قلیخان ولد ذوالفقارخان حاکم قندهار.سلسله ایشان به مردانگی و همت مشهورند خصوصاً مشارالیه که در جنگ قلماق کاری که کسی یاد ندارد بعمل آورد. عالیجاه اﷲوردی خان قوللرآقاسی طوری دیگر خاطرنشان نواب اشرف نموده او را بجنون نسبت داده اند. مدتی سلطنت درون با او بود در آنجا فوت شد شعرش این است : در حقیقت دشمنی ما را چو رنگ آل نیست زردی روی مرا از دوست میدارد نهان.کرد عکس عارضت رشک بهار آیینه را نیست دیگر آرزوئی در کنار آیینه را.ای بار خدای ! کارسازنده توئی بنواز مرا زآن که نوازنده توئی بر خاک ره مذلت افتاده منم بر مسند عز و جاه پاینده توئی.( تذکره نصرآبادی ص 29 ).
معنی کلمه صفی قلی خان در فرهنگ فارسی
نصر آبادی آرد صفی قلیخان ولد ذوالفقارخان حاکم قندهار سلسله ایشان به مردانگی و همت مشهورند
جملاتی از کاربرد کلمه صفی قلی خان
امامقلی خان هنگامی که شاه صفی عازم دفع شورش گرجستان بود، در روز جمعه ۲۰ ربیعالثانی در محل باغ قوشخانه طوقچی به اردوی شاه پیوست. شاه صفی او و پسرانش را به گرمی و مهربانی پذیرفت و به سوی قزوین راه افتادند. شاه صفی از سپاهی که جمع کرده بود سان دید و بعد از سان سه روز به جشن و شادکامی مشغول شدند. امامقلی خان به دلیل پیری از شرکت در جشن عذر خواست و صفی نیز عذرش را پذیرفت. پس از سه روز جشن، شاه صفی غفلتاً از مجلس میهمانی برخاست و بیآنکه کلامی بگوید به اتاق دیگر رفت. پس از نیم ساعت سه نفر از دژخیمان قوی هیکل داخل تالار شده سه پسر امامقلی خان را گرفته و بیرون بردند. آنها فوراً سر فرزندان امامقلی خان را بریدند. سه پسر خان، صفی قلی خان، فتح علی بیک و علی قلی بیک بودند و سه جلاد کلبعلی بیک، داوود بیک گرجی وعلی قلی بیک گرجی (برادر رستم خان گرجی) بودند. دو جلاد گرجی داماد امامقلی خان نیز بودند.
پس از این واقعه، داود خان طی نامههایی، حاکمان مناطق اطراف از جمله شیروان، چخورسعد و آخسقه[یادداشت ۵] را به شورش فراخواند. در این نامهها که بعداً به دست دربار نیز رسید، ادعا شده بود که امام قلی خان، برادر بزرگتر داود خان نیز با شورش همراه است و صفی قلی میرزا، فرزند شاه عباس را تحت حمایت داردو ادعا نمود که " من حسب الصلاح برادر به این امور اقدام کردهام ". وی سعی کرد شورش خود را در ضدیت با صفویه مطرح نکند بلکه آن را حرکتی در حمایت از شاهزادهای اعلام نمود که از فرزندان شاه عباس است. شاه عباس، بنا به محبتی که به امام قلی خان داشت، یکی از زنان حرم خویش را به او بخشیده بود که گویا در هنگام خروج از حرم سهماهه آبستن بوده و پس از شش ماه پسری به دنیا آورده بود که صفی قلی خان نام داشت و از جانب امامقلی حاکم لار شد. این جوان بی میل به تصرف تاج و تخت نبود و فتحعلی بیک و علیقلی بیک برادرانش را هم با خود همداستان نموده بود، که پدر ایشان با پیشنهاد شورش علیه پادشاه موافقت نمیکرد. در این نامهها ادعا شده بود که امامقلی خان به زودی به پشتوانهٔ سپاه سی هزار نفرهٔ خود، به نام شاهزاده سکه ضرب خواهد کرد و خطبه خواهد خواند. به نظر میرسد که مطرح کردن امامقلی در این قضیه، ترفندی بودهاست که داوودخان برای تحریک طهمورث و گرجیان و دیگر حکام به طرفداری از خود و آشفته کردن اوضاع ضد شاه صفی بکار گرفته بودهاست. رقبای امامقلی از جمله ملکه مادر دلارام خانم و صدراعظم ابوطالب خان هم به این شک کمک میکردهاند.
شاه صفی به امامقلی خان دستور داد تا به دربار صفوی آید، تا با او در باب طغیان داوودخان در قراباغ مشورت شود. امامقلی خان به بهانهٔ این که پرتغالیان ارادهٔ آمدن به هرمز را دارند از رفتن نزد شاه صفی عذر خواست اما پس از چندین بار نامه نگاری راهی به جز رفتن به دربار برایش باقی نماند. او ابتدا پسرش صفی قلی خان را فرستاد. وی در ۱۷ صفر ۱۰۴۲ وارد دربار صفوی شد. هنگامی که امامقلی خان در فارس آمادهٔ حرکت میشد، پسر بزرگش به وی گفت: «خداوندگارا ما دررفتن به قتلگاه خود عجله میکنیم و عنقریب است که سرهای ما به پاهایمان خواهند افتاد. پدرش در پاسخ گفت: ای پسر من شاید تو راست بگوئی، و حق به جانب تو باشد ولی من تا به امروز به شاه صفی یاغی نشدهام و از اطاعت آنچه به من امر کرده خودداری ننمودهام و تا دم مرگ نیز اطاعت خواهم کرد. هر چه میشود بشود، پس به راه افتادند.»