معنی کلمه اکبراباد در لغت نامه دهخدا
اکبرآباد. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نسربالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. سکنه آن 260 تن. صنایع دستی زنان قالیچه بافی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
اکبرآباد. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین. سکنه آن 113 تن. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول عمده آنجا غلات. صنایع دستی زنان گلیم و جاجیم بافی است. ساکنان از طایفه باجلان و راه آن ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
اکبرآباد. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین سکنه آن 113 تن. آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات و بنشن و انگور و زردآلو. صنایع دستی زنان کرباس بافی است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
اکبرآباد. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی از بخش شمیران شهرستان تهران. سکنه آن 200 تن است. آب آن از قنات. شغل اهالی کارگر مهمات سازی ارتش. برق آن از سلطنت آباد و راه آن شوسه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
اکبرآباد. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی از بخش شهریارشهرستان تهران. سکنه آن 123 تن است. آب آن از قنات و رودخانه کرج. محصول عمده آنجا غلات و بنشن و چغندر قند است. از ایل میش مست به حدود این ده می آیند. راه آن فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
اکبرآباد. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان اشکور سفلی بخش رودسر شهرستان لاهیجان. سکنه آن 228 تن است. آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات و بنشن و گردوو فندق و لبنیات. بیشتر ساکنان آن برای تأمین معاش به گیلان میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
اکبرآباد. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دهشال بخش آستانه شهرستان لاهیجان. سکنه آن 600 تن. آب آن از رود سیدعلی اکبری و محصول عمده آنجا برنج و کنف و صیفی کاری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
اکبرآباد. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کزاز علیا بخش سربند شهرستان اراک. سکنه آن 642 تن و آب آن از رودخانه های هفته عمارت و قنات است و محصول عمده آنجا غلات و چغندرقند و انگور و قلمستان و صنایع دستی زنان قالیچه بافی و راه آن اتومبیلرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).