بترک

معنی کلمه بترک در لغت نامه دهخدا

بترک. [ ] ( معرب ، اِ ) یونانی شده پاتریارک . ( از دزی ج 1 ص 50 ).
بترک. [ ب ِ ت َ ] ( اِ مرکب ) ( از: ب + ترک ) کلمه دعا که هنگام وداع گویند یعنی خداحافظ. ( ناظم الاطباء ).
- بترک گفتن ؛ خداحافظ گفتن. ( ناظم الاطباء ).
- || فراغت حاصل کردن از کاری. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترک شود.

معنی کلمه بترک در فرهنگ فارسی

کلمه دعا است که هنگام وداع گفته میشود

جملاتی از کاربرد کلمه بترک

تو را در آتش نمرود شهوتست و مقام بترک نفس تو آذر بخود گلستان کن
نشان عاشقی چبود؟ اگر دانی یقین دانی وداع جان و دل گفتن، بترک پا و سر کردن
چو در حلقت هزار آواز داری بترکی و بتازی راز داری
بترک مراد دل خویش گیر مراد دل دیگری پیش گیر
کسی بنزدیک جنید آمد و گفت از اهل معرفت گروهی اند که ترک اعمال بگویند جنید گفت این قول گروهی باشد که بترک اعمال گویند و این بنزدیک من بزرگست و آنکس که دزدی کند و زنا کند حال او نزدیک من نیکوتر از حال آنکس که او این گوید و عارفان بخدای کارها از خدای فرا گیرند و رجوع با خدای کنند اندر آن و اگر من بهزار سال بزیم، از اعمال، یک ذرّه کم نکنم.
حاجت بترک تاج ندارد طریق عشق محمود باش و بندگی چون ایاز کن
بترک اسم دارد قسم ثانی چو درویشی همی باید که دانی
بترک آن مه نامهربان نباید گفت کنار از آن بت لاغر میان نشاید کرد
دادی بترک چشمت از چه حکومت دل کی کشور مسلمان بر کافری توان داد
بترک ذکر و فکر خود بگوئی بیکره دست ودل زانجمله شوئی