کنیزک زاده

معنی کلمه کنیزک زاده در لغت نامه دهخدا

کنیزک زاده.[ ک َ زَ دَ / دِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) فرزند شخص از کنیز و داه. ( ناظم الاطباء ). اَنقَس. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه کنیزک زاده در فرهنگ فارسی

فرزند شخص از کنیز وداه

جملاتی از کاربرد کلمه کنیزک زاده

اعرابئی فرزند را دشنام بداد که، ای کنیزک زاده. فرزند جواب داد، مادرم از تو معذورتر است چه جز به آزاده ای رضایت نداد.
در کارنامهٔ اردشیر بابکان نیز —که فردوسی بدان گوشه‌چشمی داشته—، همین داستان با اندکی دگرگونی آمده‌است. براساس این گزارش، بابک حاکم پارس و گماردهٔ اردوان بود. چون آوازهٔ اردشیر ۱۵ ساله به اردوان رسید، از بابک درخواست که اردشیر را نزد او فرستد، تا در کنار فرزندان او آموخته و پرورده شود. در ادامهٔ گزارش، کارنامه آمده‌است که روزی اردوان در نخجیرگاه بود که پسر بزرگش و اردشیر در پی گوری تاختند؛ تیر اردشیر گور را برزمین افگند؛ پسر اردوان نزد پدر اردشیر را دروغزن خواند؛ اردوان نیز اردشیر را به آخور ستوران فرستاد. اردشیر نامه به بابک بنوشت و بابک او را به بردباری فراخواند. کنیزکی از دربار اردوان فریفتهٔ اردشیر شد و همه‌شب تا بامداد نزد او می‌آرمید. اخترشناسان در طالع اردوان، برآمدن مردی که پادشاهی دیگری بنیاد می‌نهد، دیدند. سپس اردشیر با کنیزک از دربار اردوان گریخت و به‌سوی پارس رفت. اردوان با پسر و سپاهی گران در پی اردشیر تاخت و پس از ۴ ماه نبرد، اردشیر اردوان را می‌کشد و دختر اردوان را به زنی می‌گیرد. این همان زنی است که شاپور در نهان از او زاده می‌شود.