شیلانه
معنی کلمه شیلانه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه شیلانه در فرهنگ اسم ها
معنی: منسوب به شیلان، سور، غذا، ( شیلان، ه ( پسوند نسبت ) )
جملاتی از کاربرد کلمه شیلانه
گروههایی از آنان در ناحیة مُکریِ ایران (مهاباد) مقیم شدند و گروههایی به اربیل مهاجرت کردند (عزاوی، ج2، ص95٫96)طوایف بزرگ و معروف پشدری عبارتاند از: میراَوْدُلی که طایفة حکومتگر پشدری است عبارت اند از معروفی نیا٫ معروفی٫ معروفی اقدم ٫سلطان مکری ٫کول ٫ سلطانی و اغلب رؤسای بزرگ و معروف پشدری از این طایفه برخاستهاند؛ نورالدینی که ظاهراً بزرگترین طایفة پشدری است؛ شیلانی یا شیلانه که در اطراف مَرگه و سورداش پراکندهاند؛ سوسنی که از طایفة نورالدینی جدا شده و به صورت عشیرهای مستقل در ناحیة مکری ایران اسکان یافتهاند؛ جاف پشدر یا جاف رشکه که در حوالی سورداش و بین پشدر و سلیمانیه مستقر شدهاند و بیگزاده که در ماوت و مرگه و قلعه دزه پراکندهاند (همان، ج2، ص96٫97؛ ادموندز، ص238٫241؛ مردوخ، ج1، ص97).
در نظر عامه این کلمه را یونانی، افغانی، حتی هندی مینامند. در گذشته در پارسی به بشقاب، دوری (dowri) میگفتند. امروزه نیز همچنان در برخی زبانهای محلی، برای نمونه مازندرانی، بشقاب بزرگ را دوری میگویند. از دیگر واژههای پارسی معادل بشقاب، شیلان یا شیلانه، بَزمِه و لبتخت میباشد.
کشاورزی مردم (گندم و جو - یونجه -نخود -کنجد-سیر-)است تا اندکی هم باغداری (گویز و شیلانه ) و شغل آزاد مردم آن (چیواری) یا همان خرید و فروش دام است