گل اورنگ
معنی کلمه گل اورنگ در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه گل اورنگ
کنون وارث تخت دارا توئی سزاوار اورنگ کسری توئی
یوسف صفت او بمصر دولت تکیه زده بر فراز اورنگ
کلکش بر اورنگ مهی براتر از تیغ شهی زو مملکت را فربهی با آنکه دارد لاغری
دلرس بانو بیگم (حدود ۱۶۲۲–۸ اکتبر ۱۶۵۷) نخستین همسر و همسر اصلی امپراتور اورنگزیب، واپسین امپراتور گورکانی هند بود. وی همچنین با عنوان پس از مرگ خود، رابعه دوران، شناخته میشود. آرامگاه دلرس بانو در مقبره بیبی در اورنگآباد است که شباهت زیادی به تاج محل (آرامگاه، ممتاز محل، مادر اورنگزیب) دارد و توسط شوهرش بنا شدهاست.
او رفتو مهد و اورنگ از غمنشسته دلتنگ رخساره کرده گلرنگ از اشک ارغوانی
خسرو ایران خدیو شرق احمد شه که قدرش برتر از اورنگ و گاه و افسر مریخ باشد
مادرش ننه خانم بارفروشی نام داشت. فتحعلیشاه در اواخر عمر به ننه خانم توجه بسیار نشان میداد و به او لقب مهدعلیا داده بود. کامران میرزا و برادرش اورنگزیب میرزا در زمان درگذشت فتحعلیشاه خردسال بودند، از این رو برخلاف سایر شاهزادگان قاجار تحت تعلیمات منظمی قرار نگرفتند. کامران میرزا به سواری و شکار علاقهمند بود. او سفری به شیراز کرد و در بازگشت به تهران در سن بیست سالگی براثر ابتلا به وبا درگذشت.
از آثار وی یک نسخه یوسف و زلیخای جامی به قلم کتابت متوسط؛ یک نسخه دیوان حافظ به قلم کتابت خوش؛ یک نسخه هفت اورنگ جامی به قلم کتابت عال؛ یک نسخه دفتر دوم سلسله الذهب جامی به قلم کتابت خوش و یک نسخه تیمور نامهٔ هاتفی به قلم کتابت خفی خوش به چشم میخورد.
ز پیل وز بالا و از تخت عاج ز اورنگ وز یاره و طوق و تاج
صد گونه ستارهٔ شب آهنگ بنموده سپهر در یک اورنگ
جهانآرا بیگم (۲۳ مارس ۱۶۱۴ – ۱۶ سپتامبر ۱۶۸۱) یک شاهزاده مغول و پادشاه بیگم امپراتوری گورکانی از ۱۶۳۱ تا ۱۶۵۸ و دوباره از ۱۶۶۸ تا زمان مرگش بود. او بزرگترین فرزند امپراتور شاه جهان و همسر او ممتاز محل بود. بیشتر به او بیگم صاحب گفته میشد. او خواهر بزرگتر امپراتور اورنگزیب بود.
حالی ای سلطان جم اورنگ فرما همتی تاکه باج از تاج کی گیرد شکوه افسرم
شاه جهان حکومت پیشاور را به خوشحالخان بخشید، اما اورنگزیب بعد از آنکه پدرش شاه جهان را خلع و خود بر مسند امپراتوری مغول تکیه زد تمام صلاحیتهای خوشحال را محدود نموده آخر او را به زندان افگند.
شهابالدین محمد شاه جهان یا شاه جهان اعظم (۵ ژانویهٔ ۱۵۹۲[الف] – ۲۲ ژانویهٔ ۱۶۶۶[ب]) فرزند جهانگیر و پنجمین امپراتور سلسلهٔ گورکانیان هند است که بین سالهای [پ]۱۶۲۷ – ۱۶۵۸ بر بخش بزرگی از شبهقارهٔ هند حکومت کرد. وی نیز مانند پدربزرگش اکبر شاه علاقهٔ زیادی برای گسترش امپراتوری خود داشت و در دوران او دولتی بسیار ثروتمند، باشکوه و بزرگ جلوهگر شد و در نهایت در سن ۷۴ سالگی از دنیا رفت و اورنگزیب فرزند دیگر ممتاز محل جانشین او شد.
دلرس پنجمین فرزند خود، محمد اکبر را در ۱۱ سپتامبر ۱۶۵۷ به دنیا آورد. او پس از آن به عوارض ناشی از زایمان و احتمالاً در پی آن تب نفاس دچار شده بود و سرانجام در ۸ اکتبر ۱۶۵۷ درگذشت. اورنگزیب پس از مرگ او، درد بسیار زیادی را متحمل شد و پسر بزرگ آنها، محمد اعظم، چنان ناراحت بود که دچار بیماری روانی شد. مسئولیت نگهداری از محمد اکبر تازه متولدشده به دختر بزرگ دلرس، شاهزاده زیبالنسا، واگذار شد. زیبالنسا به برادرش بسیار دل بست و همزمان اورنگزیب نیز به پسر بیمادرش بسیار علاقهمند شد و شاهزاده خیلی زود به محبوبترین پسر او تبدیل شد.
وی برای تأکیدِ بیشتر بر وضعیتِ تابعیتِ محمدشاه، عنوانِ «شاهنشاه» را بر خود گرفت. نادرشاه برای تقویتِ هرچه بیشترِ روابطش با مغولان، دوازده روز بعد پسرش نصرالله را با نوهٔ دختریِ امپراتور مغول، اورنگزیب (حک.
زهی ز فر تو سر سبز چرخ مینارنگ ز مقدم تو سپاهان گرفته صد اورنگ
بنگرید آن شاه اورنگ ولا که چه سان تازد همی سوی بلا
شاهزاده سلیمان شکوه (۱۵ مارس ۱۶۳۵ تا می ۱۶۶۲)، بزرگترین پسر شاهپور تیموری هند، داراشکوه بود. او به فرمان اورنگزیب در گوالیور اعدام شد.
جهانآرا در درگیریهای جانشینی پدرش پشتیبان برادرش محمد داراشکوه بود و از او حمایت میکرد. او در طول جنگ جانشینی که پس از بیماری شاه جهان در سال ۱۶۵۷ رخ داد، در کنار داراشکوه بود و سپس به پدرش که در قلعه آگره در حبس خانگی بود، پیوست. وی که دختری فداکار بود، از شاه جهان تا زمان مرگش در سال ۱۶۶۶ مراقبت کرد. سپس اورنگزیب با جهانآرا آشتی کرد و در سال ۱۶۶۹ او را به مقام قبلیاش پادشاه بیگم بازگرداند و حتی به او لقب جدید «بیگم شاهی» («ملکه شاهزاده خانمها») را داد و با برکناری خواهر کوچکترشان به نام شاهزادهخانم روشنآرا بیگم، دوباره جهانآرا را بانوی اول امپراتوری کرد. به طور موثر جهانآرا قدرتی آشکار و کافی بر اورنگزیب را داشت و در بسیاری از تصمیمات جدی تاثیر قاطعی میگذاشت و گهگاهی که اورنگزیب کار اشتباهی می کرد با او بحث می کرد و خودمختاری شخصی را که برای یک زن در زمان خود غیر معمول بود را داشت، و تمام قوانین و دستورات امپراتور بر اساس تعصب مذهبی برای محدودیت زنان شامل او نمیشد. جهانآرا هرگز ازدواج نکرد و در زمان اورنگزیب درگذشت.