بیهوده شدن
معنی کلمه بیهوده شدن در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه بیهوده شدن
بریتانیا با ۱۱ بار درخواست برای آزادی، رودلف هس بیشترین تلاش را کرد. از جمله پیتر کرینگتون در سال ۱۹۷۹ به محض اینکه به مقام وزیر امور خارجه بریتانیا رسید در یادداشت صریحی برای آندری گرومیکو وزیر امور خارجه اتحاد شوروی نوشت: «اصرار بر اینکه این پیرمرد باید در زندان بمیرد هم غیرانسانی هم بیهوده است.» ۹ بار دیگر نیز حمایت فرانسه و آمریکا خواهان آزادی او شدند. اما اتحاد جماهیر شوروی با استدلال اینکه «مردم اتحاد شوروی و سایر ملتهایی که مصیبت کشیده بودند، نمیتوانند آزاد شدن یک مقام ارشد آلمان نازی را بپذیرند.» و «مصائبی که هس و سایر رهبران آلمان نازی به مردم تحمیل کردند انسانی نبود.» همواره از بررسی این تقاضاها امتناع کرد.
هلوتیها پس از آنکه بیهوده کوشیدند با شکستن خط دفاعی ساختهشدهٔ رومیان وارد استان شوند، تصمیم گرفتند با سکوانها برای کسب جواز رد شدن از زمینهای آنان مذاکره کنند و در نهایت موفق هم شدند.
آلن سپینوال در مجلهٔ رولینگ استون نوشتهاست که «نبوغ فنی» این قسمت، و «وضوح بصری آن، تنها دیدن این که این مجموعه در قسمتهای پایانی چقدر از دیدگاه روایت داستان و شخصیتپردازی سردرگم بودهاست را آسانتر نمودهاست». او در نقد این قسمت، مواردی همچون تبدیل شدن اسکورپیونها از سلاحی دقیق به یک وسیلهٔ بیمصرف، نجات یافتن یورون از آتش دروگون برای رسیدن به یک «مبارزهٔ بیهوده با جیمی»، تخریب نشدن برجی که برادران کلگین در آن با یکدیگر روبرو شدند در حالی که تمام ساختمان قلعه فرو ریختهبود، ورود آسان جیمی از میان دروازههای قلعهٔ سرخ و یافتن یک کوچهٔ خالی در میان خیابانهایی که از مردم وحشتزده پر شدهبود، و ظاهر شدن دوتراکیهایی که در قسمت 'شب طولانی' بیشتر آنان کشته شدهبودند، اما در اینجا «تعداد آنان ظاهراً به صدها نفر میرسید» را مورد انتقاد قرار دادهبود. کلی لاولر نیز گفتهبود که نویسندگان، «کتاب قوانین خود را دور انداختهاند (ناگهان اسکورپیونها از کار میافتند و دروگون میتواند همهچیز را بسوزاند؟) تا بتوانند به تماشاگران انبوه دست یابند».
نادر میرزا، فرزند شاهرخ که در زمان حمله آقامحمدخان از مشهد متواری شده بود، پس از قتل شاه با یاری زمانشاه درانی و قبایل افغان باری دیگر به مشهد بازگشت و بر شهر مسلط شد. قبایل خراسان که حکومت شاهرخشاه را از یاد نبرده بودند، با او همراه شدند. این فتحعلیشاه را مجبور ساخت راهی شرق ایران شود. در آن وقت، پادشاه تازه مشغول درگیری با صادقخان شقاقی بود و چون از کار خان فارغ شد، رو به خراسان کرد. فتحعلیشاه سپاه خود را سه دسته کرد؛ فرماندهی یک دسته را خود برعهده گرفت و دو دسته دیگر را به صادقخان شقاقی و محمدولیخان قاجار سپرد. تابع کردن دوباره خراسان تلاش زیادی نطلبید و نادر میرزا که بخت خود را برگشته میدید، گریخت. سایر حکام نیز که مقاومت را بیهوده میدیدند، تسلیم شد. ۳ سال بعد، در سفر سوم فتحعلیشاه به خراسان، نادر میرزا را دستگیر کردند و به تهران فرستادند. با دستور شاه، زبان و دو دست او را بریدند و از رنج و عذاب جان داد. سایر اعضای سلسله افشاریه هم با مجازاتهایی نظیر اعدام و نابینا شدن مواجه شدند و زنانشان هم به حرمسراهای اعضای سلسله قاجار برده شدند. پس از این سفر، خراسان آرام شده بود اما هنوز مناطقی چون بلخ و هرات از سلطه دولت ایران خارج بودند.
سیلماریلها با بهایی گزاف پس گرفته شده بودند، بهطوریکه بلریاند تکهتکه شده و در حالِ غرق شدن در دریا بود. به آخرین پسرانِ باقیماندهٔ فیانور، مائدروس و ماگلور فرمان داده شد که به والینور بازگردند. آنها دست به ربودنِ سیلماریلها از قاصد والاهایِ پیروز زدند، اما جواهرها دستِ آنان را هم به مانندِ ملکور سوزاندند و دریافتند که شایستهٔ در اختیار داشتنِ سیلماریلها نبودهاند و سوگند پوچ و بیهوده بودهاست. هر کدام از آن دو برادر به بختِ خود رسید: مائدروس خود را با یک سیلماریل در گودالی پر از آتش انداخت و ماگلور سیلماریلاش را به دریا افکند. بدینسان، فرجامِ کارِ یک سیلماریل که ائارندیل نگهدارش بود، در آسمان بود؛ دومی در اعماق زمین و سومی در دریا.
در این زمان، برای کسانی که در تایتانیک بودند مشخص بود که کشتی واقعاً در حال غرق شدن است و مکان قایق نجات کافی برای همه وجود نخواهد داشت. برخی هنوز به این امید چسبیده بودند که بدترین اتفاق رخ نخواهد داد؛ وقتی الویز هیوز اسمیت التماس کرد که آیا لوسیان (شوهر دو ماههاش) می تواند با او برود، کاپیتان اسمیت او را نادیده گرفت و دوباره از طریق بلندگوی خود پیام «ابتدا زنان و کودکان» را فریاد زد. لوسیان گفت: «به این موضوع اهمیتی نده کاپیتان! میبینم که او سوار قایق میشود.» قبل از اینکه به الویز بگوید، گفت: «هرگز انتظار نداشتم از تو بخواهم که اطاعت کنی، اما همین یک بار است که باید اطاعت کنی. این فقط یک موضوع است که اول زن و بچه داشته باشیم. این کشتی به طور کامل مجهز است و همه کسانی که در آن هستند، نجات خواهند یافت.» تیلی تاوسیگ باید از شوهرش (امیل تاوسیگ) دور میشد و همراه دخترش به قایق نجات شماره ۸ میرفت. وقتی سلنی یاسبک دید که شوهرش قرار نیست در قایق به او بپیوندد، بیهوده تلاش کرد تا به سمت او بازگردد؛ زیرا قایق به سمت دریا میافتاد. هاروی (شوهر شارلوت کالیر) در حالی که ۲ دریانورد او را به داخل قایق نجات میبردند، همسرش را صدا کرد: «برو، لوتی! به خاطر خدا، شجاع باش و برو! من در یک قایق دیگر مینشینم!» هیچ یک از این دو جان سالم به در نبردند.
بیهوده چرا هر که زند لاف تجرد؟ هر بی پدری عیسی مریم شدنی نیست
شورا تصمیم سیاسی در این باره اتخاذ نکرد. اسقفنشین ژمایتیا را به مرکزیت مدینینکای تأسیس کرد. پاپ مارتین پنجم کاتولیک شدن یوگایلا و ویتائوتاس (دوک بزرگ لیتوانی) را پذیرفت و آنها را به فرماندهی کل قوا در پسکوف و ولیکی نووگورود منصوب کرد. پس از یک دور مذاکرهٔ بیهوده، جنگ گلوب در سال ۱۴۲۲ آغاز شد. جنگهای لهستان-لیتوانی-توتونی برای یک سدهٔ دیگر ادامه یافت.
پیرمردی تنها در شهری کوچک به تجارت مشغول بود که در خساست، شهره همگان بود. روز پیش از کریسمس تنها خواهرزاده پیرمرد به دفتر کار او آمد و او را برای مهمانی شب کریسمس دعوت کرد. پیرمرد که عاری از هرگونه احساسات و عواطف بود دعوت او را رد کرد و این کار را مزخرف و بیهوده خواند؛ و در آخر دیدارشان تنها کارمند خود را مجبور ساخت تا در روز کریسمس به دفتر آمده و مشغول کار شود. پس از تاریک شدن هوا به منزل رفت و در آنجا حضور کسی را حس کرد. روح شریک و دوستش به سراغش آمده بود و حامل پیامی برای او بود. پیغام او این بود که امشب ۳ روح به ملاقات اسکروچ خواهند آمد و هرکدام پیامی برای او دارند و سپس ناپدید شد.
میرعلی سیدسلامت در کتاب «مقدمهای بر بررسی کتاب ددهقورقود» که در آن به بررسی اساطیری این کتاب پرداختهاست اعتقاد دارد که «در چنین شرایطی باید زمان وقایع اتفاقیه کتاب دده قورقود خیلی قدیمتر از زمان سرازیر شدن قبایل و عشایر به آذربایجان باشد. بازگویی جهانبینی قبل از اوستا در چارچوب سرکردگان اقوامی با مشخصههای حک شده بر قلعهها و ممالک و طوایف تماشایی است. بازآفرینی، حفظ و نگهداری این اثر و نمایاندن نقش توتمها در مبارزه با اهریمن، درخور ستایش است اما اثبات انتسابها بیهوده است.»