تکاهل

معنی کلمه تکاهل در لغت نامه دهخدا

تکاهل. [ ت َ هَُ ] ( مص ) مصدر تفاعل مصنوع از کاهلی فارسی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). خود را کاهل نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

جملاتی از کاربرد کلمه تکاهل

جانشین ساز علی را و خلافت بخشا حکم سختی است تکاهل مکن و سهل مگیر
گر نبودی از تکاهل ای فتی خایه از مرغان گرفتی در هوا
آن‌گونه پلیدست رویت‌ که ز نصرت از کشتن او طبع ترا هست تکاهل
ای ضعیفان، ز تکاهل بردید؛ همه سرها بگریبان چکنم؟!
در عیان گر به ثنای تو تکاهل رخ داد در نهان کام تغافل نزدم تا بکنون
اگر روزی تکاهل رفت در کار نه لشکر بود موجود و نه دینار
در برم دل خون نشد یکبارگی از عشق تو ز این تکاهل از دل خود بدگمان گردیده ام