دندان زنی. [ دَ زَ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی دندان زن. دندان زدن. || عدوات و دشمنی و خصومت. ( ناظم الاطباء ). برابری کردن. ( انجمن آرا ) ( از غیاث ) ( از آنندراج ) : کسی که با تو به دندان زنی برون آید بود زمانه مر او را به قهر دندان کن.سوزنی ( از آنندراج ).رجوع به ماده دندان زدن شود.
معنی کلمه دندان زنی در فرهنگ فارسی
حالت و چگونگی دندان زن . عداوت و دشمنی و خصومت .
جملاتی از کاربرد کلمه دندان زنی
امتحانکردن سپهرِ آهنیندل را بس است چند بر دندان زنی این بیضهٔ فولاد را
دارد رقیب با من دندان زنی به کویت با هم نزاع دیرین باشد سگ و گدا را
روی سختِ آسمان را امتحان در کار نیست چند بر دندان زنی این بیضهٔ فولاد را