بیهوش افتادن

معنی کلمه بیهوش افتادن در لغت نامه دهخدا

بیهوش افتادن. [ اُ دَ ] ( مص مرکب ) بحال اغماء شدن. بیخود شدن. از خود رفتن : از قوت زخم از پای درآمد و بیهوش افتاد. ( سندبادنامه ص 82 ).

معنی کلمه بیهوش افتادن در فرهنگ فارسی

بحال اغمائ رفتن . بیخود شدن . از خود رفتن .

جملاتی از کاربرد کلمه بیهوش افتادن

تنظیم قاعدگی که بخشی از برنامه تنظیم خانواده در بنگلادش از سال ۱۹۷۹ بوده‌است، روشی است که از آسپیراسیون با ایجاد خلاء غیرخودکار (دستی) استفاده می‌کند تا باردار شدن را پس از عقب افتادن قاعدگی غیرممکن سازد. انجام این عمل ساده است و با تجهیزات ارزان قیمت قابل انجام است. این روش همچنین بدون استفاده از بیهوشی انجام می‌شود.