خوش اوازی

معنی کلمه خوش اوازی در لغت نامه دهخدا

( خوش آوازی ) خوش آوازی. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( حامص مرکب ) خوش صدائی. خوش نغمه ای. خوش الحانی :
خوش آوازی ناله چنگ او
خبر دادش از روی گلرنگ او.نظامی.جهانجوی را زآن دل آرام چست
خوش آوازی و خوبی آمد درست.نظامی.

معنی کلمه خوش اوازی در فرهنگ فارسی

( خوش آوازی ) خوش صدائی خوش نغمه ای

جملاتی از کاربرد کلمه خوش اوازی

هستم از وصف خوش آوازی او آرزومند حدی سازی او
یکی طوطی مژده آور یکی مرغی خوش آوازی چه باشد گر به سوی ما کند هر روز پروازی
وگر بچنگ نمی آیدت خوش آوازی بکنج میکده ساز رباب باید کرد
در بزم تو چرخ از سرانگشت هلال چون کاسه ی چینی به خوش آوازی باد
جهانجوی را زان دل آرام چست خوش آوازی و خوبی آمد درست
سه دیگر خوش آوازی و بانگ رود که از زهره خوشتر سراید سرود
خوش آوازی ناله‌ی چنگ او خبر دادش از روی گلرنگ او
یافت عابد از خوش آوازی او اندکی انسی بدمسازی او
مشو مغرور اگر مشهور شد صیّت که چون بلبل بمانی در قفس همواره محبوس از خوش آوازی
مرا بعشق تو طشت ای پسر زبام افتاد چه راز ماند طشتی بدین خوش آوازی