طاهر علوی

معنی کلمه طاهر علوی در لغت نامه دهخدا

طاهر علوی. [هَِ رِ ع َ ل َ ] ( اِخ ) معروف به میرزا طاهر علوی. درتذکره نصرآبادی شرح حال وی بدینسان آمده است : جوان قابل صالحی است. در تحصیل سعی کرد. شعرش این است :
امشبم چون شیشه می دل ز تنهائی پر است
همچو ساغر همدمی کو تا دلی خالی کنم.( تذکره نصرآبادی ص 374 ).

جملاتی از کاربرد کلمه طاهر علوی

در همین دوران به پیشنهاد طاهر، بار دیگر مأمون، جامهٔ سبز علوی را کنار گذاشت و جامهٔ سیاه بنی‌عباس را به تن کرد و بدین ترتیب پیوند خود را با این خاندان تجدید کرد. یکی دیگر از دغدغه‌های مأمون در غرب خلافت، تسلط بر اوضاع مصر و برقراری آرامش در آن ناحیه بود که از سال ۱۸۲ ه‍.ق/ ۷۹۸ م با ورود پناهندگانی از قُرطَبه دستخوش ناآرامی‌های متعددی شده‌بود که ظاهراً علت ناآرامی‌ها و قیام‌های شکل گرفته در این سرزمین را باید در نظام شدید و طاقت‌فرسای مالیاتی جستجو کرد.
مرگ محمد بن اخشید در نبرد موجب تضعیف روحیهٔ سپاهیان طاهری شد و باعث شد عقب‌نشینی کنند. محمد بن اوس نیز نزد سلیمان بن عبدالله طاهری، عامل طاهریان در طبرستان، رفت. سپس علویان به سوی آمل حرکت کردند ولی در میانهٔ راه به سپاه سلیمان برخوردند که محمد بن اوس این بار فرماندهی آن را در دست داشت. در جنگی که در منطقه «لیکانی» رخ داد، علویان شکست خوردند، محمد علوی کشته شد و «حسن بن حسین»، از فرماندهان علوی، به همراه بسیاری از سربازانش اسیر شد. بقیهٔ سپاهیان علوی نیز به پایدشت بازگشتند. اسیران را نزد سلیمان در آمل بردند و پس از مدتی آزاد کردند.