معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 277
- عشق خدا
- بنگی
- جرقویه
- اشفته خویی
- الیوت
- گل قبرسی
- شش روزه
- خوش انگشت
- صفت مشبهه
- دست گشاده
- دگرگون کردن
- پیش امدگی
- متورع
- اندرابه
- خوستی
- ابن مبارک
- نبض گیر
- پیش اگهی
- درزیکلا
- پیش داشتن
- سربه نیست
- سوداناک
- حکی
- خورشید لقا
- خورشید مثال
- ساری باغ
- بویایی
- خورشید نشان
- خورشید منظر
- لجام گیر
- حرکت متوالی
- خورشید نور
- صدمه خوردن
- مسموع شدن
- خورشید وار
- خورشید پرستان
- خورشید پوش
- در نزد
- بیلوا
- افتراقات
- طالار
- بسر چنگ امدن
- رصاد
- کش واکش
- دره ول
- هامون گردن
- تاسن
- افتیمون
- لرها
- رخصت کردن
- تخت پل
- مدح نیوش
- تمکین کردن
- رخصت گرفتن
- رخنه افتادن
- ممتنع الوجود
- سرخواب
- رخنه بستن
- خل زیت
- رخنه رسیدن
- رخنه ساختن
- حسن کلنگی
- ابو روح
- خود ازمای
- ابو غطفان
- ابو قتاده
- ابو لبابه
- ابو معروف
- ابو معمر
- ابو معاویه
- ابو مطیع
- سادات نجات
- سادات میرسالار
- سادات محمودی
- ساخته روی
- سفیدپوش
- سفیدکاری
- سفیدکمر
- سفیدگری
- سقالبه
- چاپ و چاخان
- چاپ و چوپ
- چاپلوسی کردن
- سقت
- سقدل
- شطه
- چاک استین
- شظ
- چاک دادن
- شعاف
- چاک ران
- چاک رود
- چاک و چیل
- شعبانی
- تهرود
- تهو
- توابه
- تواد
- توافق داشتن
- حصار طهماسب
- حصحص
- حصارچه
- حصارلو
- حصارنو
- حصارخونی
- حصارحسن بک
- پیش چشم
- ترنگ سر
- ترک چال
- ترکه دز
- غوطه گاه
- غوطی
- غوغ
- غوغا شکن
- غوغو
- غولان
- غولک
- غژغا
- چار روزه
- کل فتاح
- کنار امدن
- گستاخ رو ی
- خواجه نفس
- گرگان رود
- زشت خواندن
- بیهوده کار
- گزافه کار
- حرکت دودی
- دفا
- حرکت ذاتی
- حرکت زشت
- گل الوده
- گل قحبه
- گل دورنگ
- مستعمر
- خون اشامی
- شپر
- خون امدن
- گل سرنگون
- گل میمون
- خون بالا اوردن
- خون الودگی
- خون بینی شدن
- تاود
- تاوه قران
- اشهب ادهم
- اشهب اشقر
- تاپ تاپ
- اشوب طلب
- اشوبناک
- حیدر دیده بان
- اتشبار
- سطام
- اتشدان
- حیدرلوی بیگلر
- حیر بیر
- حیرت اور
- اتشک
- اتشکار
- اتشگیر
- خائن طبع
- دقیقه گیر
- دل اباد
- دل ارائی
- تمن
- تمنا کردن
- دل ارایی
- تمنا کش
- دل ازاری
- تمندان
- دل ازرده
- دل ازردگی
- دل اسا
- تمهیدی
- دل اسوده
- دل اسودگی
- کار اب و گل
- تمور
- کار اب
- کار ازمود
- کار افرین
- کار افزا ی
- جان اگاه
- جان بحلق رسیدن
- جان بر دمیدن
- کار امدن
- جان بر سر نهادن
- کار اگهی
- جان بر لب امدن
- کار باز دارنده
- جان بر لب بودن
- اسکندر بیک
- تحریرا
- اسکندر ثانی
- اسکندر خان
- تخاقوی ئیل
- قیلاب بالا
- اسکندر شیخی
- تخت اره
- تخت سبز