اسکندر ثانی

معنی کلمه اسکندر ثانی در لغت نامه دهخدا

اسکندر ثانی. [ اِ ک َ دَ رِ ] ( اِخ ) لقب محمدبن تکش خوارزمشاه : و سلطان محمد را بر سبیل معهود در القاب اسکندر الثانی نوشتند. ( جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 78 ). رجوع به محمدبن تکش خوارزمشاه شود.

معنی کلمه اسکندر ثانی در فرهنگ فارسی

محمد بن تکش خوارزمشاه و سلطان محمد را بر سبیل معهود در القاب اسکندر الثانی نوشتند .

جملاتی از کاربرد کلمه اسکندر ثانی

پدر اسکندر ثانی و برادر سلطان اصل شاهان ز پدر یا ز برادر گیرند
ظل حق سلطان اعظم شه سلیمان رکن دین آنک گردونش خطاب اسکندر ثانی کند
منت ایزد را که باری هم شهنشاهی به حق در مبارک مسند اسکندر ثانی نشست
تویی اسکندر ثانی که نباشد روزی که کف تو مدد چشمه حیوان نکند
دارای ملوک عجم، اسکندر ثانی کز چشمهٔ جودش نکند خضر جدائی
عاجزم از تو و مدح تو همین می گویم تویی آن خضر کت اسکندر ثانی پدرست
مالک شش جهت اسکندر ثانی که فلک پیش قدرش سخن قدر قدر خان نکند
جد تو اسکندر ثانی است کز بهر بقاش از در او تا فنا صد سد دیگر بسته اند