ابوقتاده. [ اَ ق َ دَ ] ( ع اِ مرکب ) خرس. دُب . ( المرصع ). کهنی. ابوقتاده. [ اَ ق َ دَ ] ( اِخ ) انصاری. رجوع به ابوقتاده حارث بن ربعی... شود. ابوقتاده. [ اَ ق َ دَ ] ( اِخ ) تمیم بن نظیر العدوی. محدث است. ابوقتاده. [اَ ق َ دَ ] ( اِخ ) حارث ( یا نعمان یا عمرو )بن الربعی بن بلامة الأنصاری ملقب بفارس رسول اﷲ. صحابی است. او غزوه اُحد و مشاهد بعد آنرا دریافت و برخی گفته اند او بدری است. و پس از رحلت رسول صلوات اﷲ علیه بخدمت علی علیه السلام پیوست و در جنگ جمل و هم صفین حضور داشت. وفات او به سال 54 هَ. ق. بمدینه یا به کوفه بود و برخی به سال 40 گفته اند و قول اول اصح است. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 155 و 177 و 239 شود. ابوقتاده. [ اَ ق َ دَ ]( اِخ ) عبداﷲبن حوار شامی. محدث است و از او احمدبن الحارث العنانی روایت کرده است. وفات او به سال 164 هَ. ق. بوده است. و او غیر ابوقتاده حرّانی است. ابوقتاده. [ اَ ق َ دَ ] ( اِخ ) عمرو. رجوع به ابوقتاده حارث... شود. ابوقتاده. [ اَ ق َدَ ] ( اِخ ) نعمان. رجوع به ابوقتاده حارث... شود.
معنی کلمه ابو قتاده در فرهنگ فارسی
محدث است
معنی کلمه ابو قتاده در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ابوقتاده، حارث بن ربعی بن رافع انصاری (د ۵۴ق/۶۷۴م)، از بنی سلمه بن سعد یکی از بزرگان انصار و اصحاب پیامبر - صلی الله علیه وآله وسلم- بود. درباره نام او اختلاف است. برخی آن را نعمان یا عمرو ضبط کرده اند. نسب پدرش را به صورت ربعی بن بلدمه (یا تلذمه) بن خناس بن سنان بن عبید بن عدی بن غنم بن کعب بن سلمه نیز آورده اند. برخی دیگر ۴۰ق نوشته اند و نیز گفته اند که وی در کوفه وفات یافت و حضرت علی - علیه السلام- بر او نماز گزارد، اما قول به وفات او در مدینه مشهورتر است. ← سوار رشید لشکر پیامبر (۱) علی بن محمد ابن اثیر، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۰ق. (۲) علی بن محمد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ. (۳) محمد ابن حبان، تاریخ الصحابه، به کوشش بوران ضناوی، بیروت، ۱۹۸۸م. (۴) احمد بن علی ابن حجر عسقلانی، الاصابه، قاهره، ۱۳۲۸ق. (۵) احمد بن علی ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۸ق. (۶) محمد ابن سعد ، الطبقات الکبیر، لیدن، ۱۹۰۴-۱۹۱۸م. (۷) ابن کثیر، البدایه و النهایة. (۸) عبدالملک ابن هشام، السیره النبویة، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م. (۹) احمدبن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق. (۱۰) حمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش محمد باقرمحمودی، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م. (۱۱) حمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۶م. (۱۲) محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۴ق. (۱۳) احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق. (۱۴) خلیفه بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۶م. (۱۵) احمد بن داوود دینوری، الاخبارالطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال الدین شیال، قاهره، ۱۹۶۰م. (۱۶) محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۱۷) علی بن حسین سید مرتضی، الشافی، به کوشش عبدالزهرا خطیب، تهران، ۱۴۰۷ق. (۱۸) طبری، تاریخ. (۱۹) محمدبن اسحاق فاکهی، المنتقی فی اخبارام القری، به کوشش ووستنفلد، لیدن، ۱۸۵۹م. (۲۰) مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م. (۲۱) محمدبن عمر واقدی، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م. (۲۲) علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م. (۲۳) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.(۲۴) صحاح سته ، ترمزی.
جملاتی از کاربرد کلمه ابو قتاده
محمد حسنين هيكل در كتاب ((الصديق ابوبكر!)) مى نويسد: ابو قتاده انصارى ازعمل خالد نسبت به قتل مالك و تجاوز به زن او خشمگين شد. به همين علت لشكر او راترك گفت و روى به مدينه نهاد، در حالى كه قسم ياد كرد كه هيچگاه در لشكرى كه فرماندهى آن را خالد به عهده داشته باشد،شركت نكند.
و اما در اين زمينه كه (رؤ ياى صالحه ، جزئى ازچهل و شش جزء نبوت است ) روايات بسيارى از طرقاهل سنت وارد شده كه جمعى از صحابه مانند ابى هريره ، عبادة بن صامت ، ابى سعيدخدرى و ابى رزين آنها را روايت كرده اند. انس ، ابو قتاده و عايشه نيز آنها را از آن جناب نقل كرده اند ولى در نقل اين سه نفر همانطور كه قبلا گذشت عددچهل و شش نيامده .
بخارى از ابو قتاده انصارى روايت مى كند كه در جنگ حنين ، مسلمانان و از جمله عمر بنخطاب ، گريختند. من به عمر گفتم : چرا فرار مى كنند. عمر گفت : كار خداست ...!
در آن هنگام عبداللّه عمر و ابو قتاده انصارى نيز حضور داشتند و درباره مالك (وجلوگيرى از كشتن وى ) با خالد سخن گفتند: ولى سخنان ايشان در خالد اثر نكرد.
خالد به دژخيمان سپاه خود سپرده بود كه وقتى اين صدا را شنيديد، همه آنها را به قتل برسانيد. اين نيز نيرنگى بود كه بدان وسيله خود رامسئول آن جنايت نداند. ولى اين جنايت از ابو قتاده انصارى و روشندلان امثال او پوشيده نماند. فقط مطلب بر مردم حيوان صفت كه سياهى لشكر بودند آن هم بانيرنگ و سياست ، مستور ماند.
239- ابو قتاده ، حارث انصارى خزرجى سلمى ، جنگ احد و ديگر جنگهاى پيغمبر رادرك كرده است . او را سواركار رسول خدا(ص ) مى گفتند. ابو قتاده در كنار على (ع ) درتمام جنگهايش شركت داشته است . در سال وفاتش اختلاف است كه در كوفه درسال 38 يا 40 در مدينه به سال 54 بوده است . شرح حالش در استيعاب ج 1، ص 110- 112 در حاشيه اصابه ج 4، ص 160-161 و در اصابه ج 4، ص 157-158 آمده است.
طبرى (209) به سند خود از ابو قتاده انصارى - كه از سران نظامى آن سپاه بود -روايت مى كند كه گفت : وقتى سربازان خالد، مالك و همراهان او را احاطه كردند و شبانهتحت نظر گرفتند، مالك و همراهان او دست به سلاح بردند. ما به ايشان گفتيم : مامسلمان هستيم . آنها هم گفتند: ما نيز مسلمانيم . گفتيم : پس اين سلاحها چيست كه با خودحمل كرده ايد؟
درباره اينكه گفته است ((وجوب قتل مالك بن نويره ، صريح و قاطع نبود)) مى گوييم :حرمت قتل مالك در نهايت صراحت و قاطعيت بود. و يكى از گناهان كبيره بود كه قصاص شرعى را در پى داشت ؛ زيرا هر آدم با انصافى كه واقعه ((بطاح )) را مورد توجه قرار داده ، و پى به انگيزه عمر و ابو قتاده و مردم مدينه در اعتراض به خالد برده باشد، به خوبى مى داند كه اسلام مالك ، امر مسلمى بوده و شكّى در آن راه نداشته است. آخرين سخنى هم كه مالك در زمان حياتش به زبان آورد، اين بود كه گفت : ((من براسلام خود باقى هستم )).
بار ديگر عبداللّه عمر و ابو قتاده انصارى به حمايت از مالك اصرار ورزيدند و از خالدخواستند مالك و همراهانش را نزد خليفه گسيل دارد. ولى خالد نپذيرفت !
يعقوبى در تاريخ خود مى نويسد: ابو قتاده خود را به ابوبكر رسانيد و ماجرا را بهوى گزارش داد و سوگند ياد كرد كه ديگر هرگز به زير پرچم خالد به جنگى بيرون نشود. زيرا كه او مالك مسلمان را بى هيچ جرم و گناهى كشته است .