معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 279
- چشمه میر علی
- چشمه نقل
- فرا یاد اوردن
- فراخ مایه
- فراخ شدن
- فراخ شانه
- چشمه ولد
- فراخ سخنی
- اشک سحاب
- اشک شکرین
- اشک ندامت
- طرماح
- اشک نیسان
- اشک پشیمانی
- اصحاب اعراف
- علی قمی
- ایهان
- قزل اباد
- افریدون
- افسا
- قزل الان
- افسای
- قدم جفت کردن
- قزل حصار بالا
- قزل خرابه
- قزل درق
- قزل دره
- قزل عاشق
- ایواه
- ایهم
- بیابان گردی
- اعتقاد جازم
- جهل مرکب
- حسن بویه
- جهل بسیط
- زرین باغ
- زرین ترنج
- زرین جوب
- زرین درفش
- زرین نعل
- زرین نگار
- زرین چراغ
- زرین پر
- زرین چقا
- زرین چنگ
- تبر دسته
- دراز گام
- دربار خرج
- دربند اهنین
- دربند پایین
- دلاور شدن
- پیکر تراش
- قصر روناش
- عنبر بیز
- کولاک زدن
- مهدی موعود
- گز شایگان
- کمین ساختن
- کن ترک
- کن فکان
- کن بهن
- گاو گور
- گاوبندی کردن
- گاورس سیم
- گاوزبان جنگلی
- رزت
- گاوک ده
- عو
- تحویف
- افزایش پذیر
- افزایش کردن
- تب باتلاقی
- ریسمان تاب
- ریسه شدن
- افزون فروش
- تدوم
- افزونی کردن
- اژدهافش
- تدک
- تدیه
- افسار بر سر کردن
- لب دانه
- یک پولی
- بنده پروری
- بندکشی
- بندگه
- خومه زار
- بندگی کردن
- بندی شدن
- شاعر همدانی
- شاعه
- مورز
- شافه
- شالباف
- شالدون
- بنس
- دیرنده
- دیرهضم
- دیرکتوار
- بخیه زن
- بخیه کردن
- بد ادایی
- افسار کردن
- بد اسب
- بد اطوار
- بد اندرون
- بد تخم
- بد خبر
- لاذ
- شب پرک
- دویم
- مشک سایی
- مشک شم
- مشک نقاب
- مشکنک
- گنبد کبود
- دیرگاهی
- تلو تلو
- حسن غزنوی
- دیریابی
- سلطان سنجر
- تلوه
- شاخه شاخه کردن
- شاد خوار بخاری
- جنس بعید
- شاد خواست
- شاداب شور
- بهرام شاه
- شادان کردن
- قدمگاه خضر
- غلغلک
- شادمان شدن
- شادمانه شدن
- غله برداشتن
- کمان پشت
- رد گشته
- پوسیده چوب
- زره کان
- توره دل گرکو
- زره گذار
- زرگر خانه
- زعیم الدین
- اصل حیا
- خواهر امام
- زعن
- اصل پاک
- زعیب
- زعیم الدوله
- لیتن
- زغب
- زغبه
- تران
- جمال پرست
- دلارستاق
- جنس عالی
- کتک زده
- حارم
- قرت قرت
- راه نواختن
- راه پوییدن
- قرص زر مغربی
- خشکناب
- پخت کردن
- قرص هفت دره
- پخته بر پخته
- پخته کاو
- قرص و قایم
- خشیل
- خشیشار
- خشکی چرخ
- خشکی و تری
- خشکی بخت
- خشکه دول
- الفونس سیزدهم
- اسروشنه
- القا ات
- تینه
- بهت زدگی
- فریشته خو
- داهیان
- داود طائی
- داودلو
- داور بخش
- داورگه
- داوری بردن
- کمال بخشیدن
- اشراب
- اب قصیل
- غلوا
- گل دره
- غلو کن
- راپه
- مرنه
- سپید شدن
- مرهوم
- مروارید بستن
- شیرین گزار
- تیزی کردن
- تیع تیع
- تیغ ازمائی