شعاف

معنی کلمه شعاف در لغت نامه دهخدا

شعاف. [ ش ُ ] ( ع اِمص ) دیوانگی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
شعاف. [ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شَعْفَة. ( از اقرب الموارد ) ( از دهار ) ( از ناظم الاطباء ). ج ِ شعفة، به معنی سر کوه و سر هر چیزی. ( آنندراج ). رجوع به شعفة شود. || ( ص ) مرد سرخ موی یا سرخ موی سر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سرخ موی. ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شعاف در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع شعفه سر کوهها .
دیوانگی

جملاتی از کاربرد کلمه شعاف

یک جوان ۱۷ ساله اسرائیلی بر اثر اصابت چاقو از پشت در شهر قدیمی اورشلیم به شکل آهسته مجروح گردید. مهاجم، یک فلسطینی ۱۴ ساله از اردوگاه آوارگان شعافات در بیت‌المقدس شرقی پیش از دستگیری در کوه معبد از صحنه مخفی گردید. این حادثه از جانب مجریان قانون به عنوان یک حمله تروریستی لیست بندی شده است.
در حالی که یک افسر مرزی ۲۲ ساله اسرائیلی در حال بازجویی از یک فلسطینی ۱۳ ساله در اتوبوس در ایست بازرسی نزدیک ورودی اردوگاه آوارگان شعافات بود، پسر این افسر را با چاقو زد. پلیس اسرائیل اینگونه بیان نمود که یک نگهبان غیرنظامی اسرائیلی در مکان سانحه به سمت مهاجم شلیک نمود و به شکل اتفاقی به افسر اصابت کرد که بعدها بر اثر جراحات وارده به قتل رسید. و بعد از آن پسر دستگیر شد.