جملاتی از کاربرد کلمه کار اگهی
کار آگهی که نور معانیش رهبرست بازارگان رستهٔ عنوان نمیشود
طعنه بر روشن دلان کم زن که در بازار عشق سادگی آیینه را از غایت کار آگهی است
مهینبانو چو از کار آگهی یافت بر اسباب غرض شاهنشهی یافت
شنیدم ز گفتار کار آگهی که فرمود شاهنشه بحر و بر
چه نیکو متاعیست کار آگهی کزین قد عالم مبادا تهی
تو زانسان مدار ار ز کار آگهی که با شه برابر نشاید رهی
به تدبیر کار آگهان دم گشاد ز کار آگهی کار عالم گشاد
پس آنگه گل به خویشان کس فرستاد همه کس را ازین کار آگهی داد
هرچند آگهند حریفان ز حال ما ما هم نظر ز عالم کار آگهی کنیم
نسق کرد از علم کار آگهی به فرمانبری کار فرماندهی