تمن. [ ت َ م َ ] ( اِ ) میغ را گویند و آن بخاری باشد تاریک ملاصق بر روی زمین و به عربی ضباب خوانند. ( برهان ) ( از آنندراج ). میغ و ضباب. ( ناظم الاطباء ). تمن. [ ت ُ م َ ] ( ترکی - مغولی ، اِ )ده هزار... ( غیاث اللغات ). مأخوذ از ترکی ده هزار ومبلغ ده قران. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تومان شود.
معنی کلمه تمن در فرهنگ فارسی
میغ را گویند و آن بخاری باشد تاریک ملاصق بر روی زمین و به عربی ضبابا خوانند . میغ و ضباب .
جملاتی از کاربرد کلمه تمن
و اگر تخم نیکو طلب نکند و در زمین نرم نیفکند و از خار و گیاه پاک نکند و آب ندهد و ارتفاع چشم دارد، این را غرور گویند و حماقت نه رجا. و اگر تخم نیک در زمین پاک افگند و زمین از خار و گیاه پاک کند، ولکن آب ندارد و چشم می دارد که باران آید، جایی که باران آنجا غالب نباشد، ولکن محال نیز نباشد این را تمنی گویند.
سنگ سیاهش که ازان کوته است دست تمنات یمین الله است
چون حضرت برخاست كه مراجعت نمايد، پدرم نيز برخاست و ديدگان و روى او رابوسيد. آنگاه به من و امين و مؤ تمن گفت : برويد ركاب بگيريد و آقا و عموى خود راسوار كنيد و لباسش را مرتب نمائيد و تا در منزلش بدرقه كنيد.ما چنين كرديم . در ميانراه حضرت پنهانى رو به من نمود و فرمود: تو بعد از پدرت (هارون ) به سلطنت مىرسى ، وقتى زمامدار شدى نسبت به فرزندان من نيكى كن ! سپس او را بهمنزل رسانيده و برگشتيم .
دل من بوسهای زان لب تمنی میکند، لیکن نمیگویم سخن بیزر، که میدانم زبان تو
به بهشت این تمنی که رسد جز آن شکرفی که شرار دوزخ اورا چو شراب کوثر آمد
به چندین سوزن الماس، حیران است مژگانش که از پای که بیرون آورد خار تمنی را
خیال وصل تمنی کنم همی در خواب چه دلپذیر خیالی چه خوش تمنائی
پدرم فى الفور رو كرد به من و برادرانم (محمد امين ) و (ابراهيم مؤ تمن ) وافسرانى كه پشت سر او ايستاده بودند و گفت : مواظب خود باشيد، مبادا حركاتناشايسته اى از شما سربزند!
بنیاد صبح و اصل بهار و نهاد باغ گوئی که عاشقان به تمنی نهاده اند
نام آسایش همی بردم شبی چرخ گفتا زین تمنی دیر هست
هنوز پیکر وی بیکفن نمانده به میدان هنوز دست تمن از تیغ ساربان نبریده
و در جمله : (و لقد كنتم تمنون الموت ...) تثبيت مى كند كه اين ظنشان فاسد است ،براى اينكه مادام كه جنگى پيش نيامده بود، پيوسته آرزوى كشته شدن مى كردند، اماآنگاه كه جنگ پيش آمد، و آن را با چشم خود ديدند، قدمى پيش ننهادند، و در صددتحصيل آرزوى قبلى خود بر نيامدند، بلكه سست شدند و از جنگ وقتال اعراض كردند، آيا اين سخن معقول و قابلقبول است كه به صرف آرزو و بدون اينكه امتحان شدند و خالص و ناخالصشان جداگردد، داخل بهشت شوند؟ و آيا واجب نيست كه از ناحيه خداى تعالى (كه صاحب جزا است )مورد آزمايش قرار گيرند.
زاهدان حور و قصور و عابدان حلوا و مرغ آرزو دارند و عاشق را تمنی روی تو