جملاتی از کاربرد کلمه خورشید وار
خورشید وار عدلش چون تیغ بر کشید ببرید دست ظلم مه از دامن قصب
ایفلک قدری که رایت را زروی اقتدار شد مسلم سروری اندر جهان خورشید وار
خورشید برج برج خرامد بر آسمان خورشید وار کشور کشور خدایگان
چو از خانه بیرون شدی شهریار زدی خیمه بر کوه خورشید وار
آسمان در سایه خود جز تو هرگز کس ندید کو جهانگیری به تنهائی کند خورشید وار
بنگر این گوهر که از پولاد و سنگ آید برون عالم تاریک را روشن کند خورشید وار
منت ایزد را که باز افکند چتر شهریار بر سر اهل خراسان سایه خورشید وار
آه از آن دم که ماه برج دین در کربلا بر زمین افتاد جسم انورش خورشید وار
چو بار دادی خورشید وار شایستی که ذره وار میان خانه بودمی و نه ام
بر جهان جاهش سرادق میکشد خورشید وار و از تواضع او بزیر سایبانی از عبا