دست گشاده

معنی کلمه دست گشاده در لغت نامه دهخدا

دست گشاده. [ دَ گ ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نعت مفعولی از دست گشادن. رجوع به دست گشادن در تمام معانی شود. || آماده اقدام. مهیا. مسلط.
- دست کسی را بر کسی یا چیزی گشاده کردن ؛ تسلط دادن : خداوند دوش دست من بر قاسم گشاده کرد امروز این پیغام درست نیست که احمد آورد. ( تاریخ بیهقی ).
|| در حالت تسلیم :
بر در ایوان تست پای شکسته خرد
بر سر میدان تست دست گشاده هوا.خاقانی.|| جوانمرد و جواد. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) :
زبانی سخنگوی و دستی گشاده.دقیقی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392 ).چون وانمیکنی گرهی خود گره مباش
ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست.صائب.

معنی کلمه دست گشاده در فرهنگ فارسی

نعت مفعولی از دست گشادن . یا آماده اقدام .

جملاتی از کاربرد کلمه دست گشاده

بر روی ضعیفان تهی دست گشاده مفتاح سر کلک تو ابواب کرم را
سوی خویش گو بخل را ره مده که دست گشاده ست از بسته به
ارباب جاه را، چو کرم نیست زینتی دست گشاده شمسه ایوان دولت است
ارباب جود را کف گوهرفشان نماند دست گشاده‌ای به محیط دکان نماند
تقصیر مکن در مدد خلق که باشد بال و پر توفیق، دل و دست گشاده
گه دست گشاده به آسمانم گه روی نهاده بر زمینم
عدد پنج در اسلام نماد و نشانی از دست گشاده و بخشش، ستاره پنج پر، حواس پنج‌گانه، پنج ستون دین اسلام، پنج تن (که منظور محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین می‌باشند) و نیز به پنج مرتبه نمازهای روزانه و دست فاطمه تعبیر می‌شود.
در تنگنای بیضه پر و بال عاجزست در زیر آسمان دل و دست گشاده نیست
گر دل شود گشاده ز گلزار خلق را باغ و بهار ما دل و دست گشاده است
گفتار ز کردار به معراج برآید از دست گشاده است پر و بال، دعا را
در راستی چو شمع نداریم پشت و روی با اهل روزگار چو دست گشاده‌ایم