خوش انگشت. [ خوَش ْ / خُش ْ اَ گ ُ ] ( ص مرکب ) دارای انگشت نیکو. || هنرمندی که بخوبی و شایستگی چیزی را بسازد. || مطرب و نوازنده خوب. نیکونواز. خوش نواز. خوب ساززن : کام ران و کام یاب و شاد باش و دیر زی زی خوش انگشتان بپوی و زی دل افروزان نگر.ازرقی ( از انجمن آرای ناصری ).
معنی کلمه خوش انگشت در فرهنگ فارسی
دارای انگشت نیکو یا هنرمندی که بخوبی و شایستگی چیزی را بسازد .
جملاتی از کاربرد کلمه خوش انگشت
سرِ بازارِ جنون عشقِ شَهِ ایران را در اروپا چه خوش انگشتنما خواهد برد
حزین، زلف معنی ست در مشت باد به این تار، کلک خوش انگشت باد