ابو معاویه

معنی کلمه ابو معاویه در لغت نامه دهخدا

( ابومعاویة ) ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) الاسود. یکی از زهاد. نام او یمان و نزیل طرطوس است. احمدبن ودیع گوید که ابومعاویه میگفت یاران من همه بهتر از من اند گفتند این چگونه باشد؟ گفت همه آنان مرا بر نفس خویش فضیلت نهند و آنکه مرا بر خود تفضیل نهد او بهتر از من باشد. رجوع بصفةالصفوة ج 4 ص 245 شود.
ابومعاویة. [اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) الضریر. او راست : جزئی در حدیث.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) العیشی. رجوع به یزیدبن زریع ابومعاویه... شود.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) حسان بن نوح. محدث است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) سفیان بن حبیب محدث است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) سلمی. هشیم بن بشیربن ابی خازم از موالی بنی سلیم. پدر او طباخ حجاج بن یوسف بود و صحناة وکوامیخ میساخت و ابومعاویه یکی از زهاد و محدثین است و از عمروبن دینار و زهری و یونس بن عبید و ایوب سختیانی و ابن عون و خالد حذّاء و منصوربن زاذان حدیث شنیده است و وفات وی به سال 183 هَ. ق. بوده است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ]( اِخ ) شیبان بن عبدالرحمن تمیمی مولی بنی تمیم نحوی.از اکابر قراء و محدثین و نحاة. ابتداء بکوفه میزیست پس به بغداد شد و از حسن بصری حدیث فرا گرفت و ابن ابی کثیر از وی روایت کند و نیز از شیبان الحافظ الثقة عبدالرحمن بن مهدی و غیر او روایت دارد و ابن معین او را توثیق کند و ابن عمار گوید: شیبان ثقه ثبت است. وفات او به بغداد به سال 164 یا 170 هَ. ق. بودو در مقابر قریش بباب التین جسد ویرا بخاک سپردند.
ابومعاویة. [اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) صدقةبن عبداﷲ السمین. محدث است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) عبادبن عبادبن حبیب بن مهلب. تابعی است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن الضحاک الخالد النصری. محدث است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن ابی اوفی. رجوع به عبداﷲ... شود.
ابومعاویة. [ اَم ُ ی َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن معاویة الزبیری. محدث است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) عبدالملک بن مهران. محدث است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) عبدالواحدبن موسی. محدث است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) عبیدبن نصله. محدث است.
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] ( اِخ ) عماربن معاویة الدهنی البجلی. محدث است.

معنی کلمه ابو معاویه در فرهنگ فارسی

یکی از زهاد

جملاتی از کاربرد کلمه ابو معاویه

در همان ابتدای امر مسند قضا را از سلیمان بن اسود گرفت و آن را به ابو معاویه بن زیاد سپرد. تمام بن علقمه و محمد بن جعور را نیز در مقام خود بازآورد. همچنین به ابو عروه و حفص بن بسیل فرمان داد تا هاشم بن عبد العزیز حاجب دربار و تمام بستگانش را دستگیر و اعدام کنند و عبدالرحمن بن امیه را به جای حاجب مقتول برگزید.