معنی کلمه پیش داشتن در لغت نامه دهخدا
می سوری بخواه کامد رش
مطربان پیش دار و باده بکش.خسروی. || مقدم داشتن : گفت ای خداوند من در همسایگی خود بنا کن مرا خانه ای ، اول همسایگی پیش داشت آنگاه خانه. ( قصص الانبیا ص 105 ).
چو تو دل بر مراد خویش داری
مراد دیگران کی پیش داری.نظامی. || جلو آوردن. برجسته ساختن. از حد طبیعی برتر و آماسیده تر نمودن ، چنانکه عضوی بسبب ورم یا شکمی بسبب آبستنی یا پرخوری :
جمله آن زر که بر خویش داشت
بذل شکم کرد و شکم پیش داشت.نظامی.- درپیش چشم داشتن ؛ در نظر داشتن. برابر دیده داشتن : و عاقل باید که از فاتحت کارها نهایت اغراض خویش پیش چشم دارد و پیش از آنکه قدم در راه نهد مقصود معین گرداند. ( کلیله و دمنه ).
- در پیش داشتن شغلی یا کاری ؛ در برابر داشتن :
همانا عشقی اندر پیش دارد
بلائی خواهد آوردن بمن بر.فرخی.و شغلی در پیش داریم چنانکه سخت پیداست سخت زود فیصل خواهد شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 36 ). در مهمات ملکی که در پیش داریم بارای روشن وی رجوع کنیم. ( تاریخ بیهقی ).