کار اب

معنی کلمه کار اب در لغت نامه دهخدا

( کار آب ) کار آب. [ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاراب. شراب خوردن. ( جهانگیری ). شراب بافراط خوردن. ( برهان ). شراب خوردن ، ازمصطلحات. ( غیاث ). کنایه از شراب خوردن :
چون ز تو کس برنخورد، باری بر کار آب
خدمت خسرو گزین تا تو ز خود برخوری.سنائی.رنگ تیغش میان خون عدو
صوفئی دان که کار آب کند.خاقانی.بس بس ای دل ز کار آب که عقل
هست از آب کار او بیزار.خاقانی.بود مستی سخت لایعقل به خواب
آب کارش برده کلی کار آب
پیش نشین تازه بکن کار آب
بیش مبر آب ز کار ای غلام.عطار.این هفته با حریفان من کار آب کردم
چون آب کارگر شد از من مجوی کاری.اوحدی. || سقایت. ساقی گری :
شاهدان آب دندان آمده در کارآب
فتنه را از خواب خوش دندان کنان انگیخته.خاقانی.ای در غرقاب نار به کار آب پرداخته و در گذر سیلاب مجلس شراب ساخته. ( نفثة المصدور ).

معنی کلمه کار اب در فرهنگ فارسی

( کار آب ) شراب خوردن

جملاتی از کاربرد کلمه کار اب

کند در بذل عمر جاودانی هوایش کار آب زندگانی
چکنی در میان رنج خمار کار آبی که آتش آرد بار
مندیش که آب کار ما رفت آوازهٔ کار آب در ده
اینک رسید وقت که مردان آب کار گردان کنند هر طرفی کار آب را
بند سَلْما سدی است بر روی هریرود در ولسوالی چشت شریف، ولایت هرات افغانستان. کار آب‌گیری ذخیره اصلی بند سلما در این ولایت، روز یکشنبه ۴ اسد (مرداد) ۱۳۹۴ آغاز شد و در ۱۵ خرداد ۱۳۹۵ به بهره‌برداری رسید. ذخیره اصلی بند سلما با ۲۰ کیلومتر طول و ۳ کیلومتر عرض، ظرفیت ۶۴۰ میلیون متر مکعب آب را دارد. بند سلما علاوه بر تأمین آب مورد نیاز برای بیشتر از ۷۵ هزار هکتار زمین کشاورزی، ظرفیت تولید سالانه ۴۲ مگاوات برق را نیز دارا است.
خارتاق از چهاراندامان معروف دونین است. این جانور چهار اندام داشت که به هشت انگشت دست یا پا ختم می‌شدند؛ امّا ویژگی‌هایی ابتدایی هم داشت، از جمله میله‌باله‌هایی در امتداد بالا و پایین دُمش. اسکلت آب‌ششی خارتاق تکامل‌یافته بود و بنابراین، احتمالاً علاوه‌بر تنفّس به کمک کیسهٔ هوا از آب‌شش هم برای تنفّس استفاده می‌کرد. گوش خارتاق شبیه گوش دیگر چهاراندامان بود و استخوان‌های رکابی داشت. در ماهی‌ها، استخوان‌هایی مشابه، به‌ کار آب‌شش‌ها کمک می‌کردند.
گفتم که عاشقم من وز این گفته ام خجل زیرا که عاشقی نبود کار آب وگل
هوا ز بس که رطوبت گرفته نیست عجب که کار آب کند با صحیفه موج هوا
زر آب دیدی می‌نگر، می‌برده کار آب زر ساقی به کار آب در آب محابا ریخته
نهاد شمع و شرابی که شیشه شعله زد از وی چو باد خورد چو آتش به کار آب درآمد
گفتم کنون بمردم چشمم امیددار آرد ز لطف روی تو بازم به کار آب
با دل ما صحبت تیغ تو تا چون رو دهد اختیاری نیست کس را، کار آب و آتش است
به گفتهٔ فریزر با این کار آب دریاچهٔ شهر پایین رفته و تقریباً به گودالی خالی مبدل شده بود..