جان بر لب بودن. [ ب َ ل َ دَ ] ( مص مرکب ) حاضر بودن برای جان بازی : فرمان برمت هرآنچه گویی جان بر لب و گوش برخطایست.سعدی.
معنی کلمه جان بر لب بودن در فرهنگ فارسی
حاضر بودن برای جان بازی
جملاتی از کاربرد کلمه جان بر لب بودن
اگر چیم ز چراگاه جان برون کردست کجاست زهره و یارا که گویمش که چرا
یا من رسانم لب بر لب او یا او رساند جان بر لب من
و هنگامى كه قوه درك اين كودك به كمال مى رسد، ادراك مى كند كه آن چه از پدر و مادرخود مى بيند و مى شنود و آن چه پيامبر به آنعمل مى كند و توصيه مى نمايد حق حقيقى است كه از عمق جان بر مى خيزد و در عمقدل ها نفوذ مى كند، پس جز آن را بر خود نمى پسندد و پاى در جاى پاى پدر مى نهد، و ازاين روست كه فاطمه ، فاطمه مى شود و لياقت آن را پيدا مى كند كه سيدة نساءالعالمين من الاولين و الاخرين خوانده شود.
با فرا رسیدن ماه مه، فریدریش دوباره عزیمت خود را به تأخیر انداخت زیرا منتظر تولد پسرش کنراد بود. ۲۵ آوریل ۱۲۲۸ کنراد به دنیا آمد، اما ایزابلا هنگام تولد کنراد درگذشت. جان برین که در حال حاضر علاوه بر سلطنت، دخترش را نیز از دست داده بود، مبدل به یکی از سرسختترین مخالفان فریدریش شد و خود را در خدمت پاپ قرار داد تا در مقابل فریدریش قرار گیرد. فریدریش نیز از مرگ ایزابلا متأثر بود زیرا سلطنت اورشلیم را برای وی دشوار میساخت. فریدریش به عنوان همسر شخصی که وارث حکومت بود، میتوانست از لحاظ قانونی در سرزمین مقدس تاجگذاری کند، اما با مرگ همسر و تولد پسرش تنها ادعایی که میتوانست داشته باشد، نیابت سلطنت کنراد بود. در این میان فقط کنراد میتوانست تاج شاهی بر سر گذارد؛ با این حال فریدریش این اصول را نیز نادیده گرفت.
و غرورى بيش نبود، اما ديده ملكوتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در لابلاىجرقه هاى آتشينى كه از برخورد كلنگهائى كه براى حفر خندق بر زمين كوبيده ميشدجستن مى كرده مى توانست گشوده شدن درهاى قصرهاى پادشاهان ايران و روم و يمن راببيند، و به امت جان بر كفش بشارت دهد، و از اسرار آينده پرده بردارد.
عـزيـزان در بند بپا خيزيد و خود و ميهن خود را با كمك برادران ايرانى خود نجات دهيد ونـگـذاريـد مـقـدرات كـشـورتـان در امـريـكـا طرح ريزى شود. و شما اى برادران و جوانانايـرانـى ! بـه كـمـك بـرادران رزمـنـده خود بشتابيد كه اين لحظه از، حساسترين لحظاتسرنوشت ساز است ، يا پيروزى اسلام بر كفر عفلقيان و يا خداى نخواسته اگر غفلتىو يا اهمالى شود شكست اسلام و ننگ ملت براى هميشه ، و هيهات كه شما جوانان غيور زيربـار ذلت بـرويـد. پـس تـكـليـف اسـلامـى و مـيـهنى شما اقتضا دارد كه به سوى جبهه هاجـوانـمردانه هجوم آوريد و بكوشيد تا جامه ذلت نپوشيد و بدانيد كه روحيه ارتش عراقبكلى از دست رفته است و اسلام امروز احتياج به شما جوانان برومند دارد. به سوى نبردبـا كـفـر بـشـتـابـيـد و بـرادران عـراقـى خـود را نجات دهيد و برادران جان بر كف رزمندهجـمـهـورى اسـلامـى را كـمـك كـنـيـد كـه فـردا ديـر اسـت . از خـداونـدمتعال نصرت اسلام و مسلمين را خواستارم .
از همه عالم شدهام بر کران بسته به سودای تو جان بر میان
گفتا چیست این ای فلان گفتم که خون عاشقان جوشیده و صافی چو جان بر آتش عشق و ولا
چکید در ره عشق تو خون دل بر خاک رسید بر سر کوی تو پای جان بر سنگ
جواهرنامهٔ من بر زبان داشت ز شرح القلب من جان بر میان داشت
باشد ای نور چشم و راحت جان بر رخ خوب تو نیاز مرا
او به خيمه عمر بن سعد وارد شد بدون آن كه سلام كند، عمر بن سعد گفت : اى مردهمدانى . چه عاملى تو را از سلام كردن به من بازداشت ؟ مگر من مسلمان نيستم و خدا ورسول او را نمى شناسم ؟ آن مرد همدانى گفت : اگر تو خود را مسلمان مى پندارى ، پسچرا بر عترت پيامبر شوريده و تصميم به كشتن آنها گرفته اى و آب فرات را كه حتىحيوانات اين وادى از آن مى نوشند، از آنان مصايقه مى كنى و اجازه نمى دهى تا آنان نيزاز اين آب بنوشند حتى اگر جان بر سر عطش بگذارند؟ و گمان مى كنى كه خدا و رسلواو را مى شناسى ؟
وهب آن جوان هدفى و متعهد كه مرگ را بدوش مى كشيد و جان بر كف براى شهادت لحظهشمارى مى كرد، روز عاشورا پس از اجازه از امامش حسين ، حماسه رجز به سر داد، وهمچون شيرى پرخاشگر، مردانه به ميدان كارزار شتافت ، شعار و فريادش هنگام نبرداين بود.
پای تو درد گیرد افسون جان بر او خوان آن پای گاو باشد کافسون اوست کاهش
قيام نفس زكيه به وسيله خليفه عباسى ابوجعفر منصور سركوب گرديد. امّا اين مشعل فروزان خاموش نگشت ، و بعد از وى برادرش ابراهيم بن عبداللّه بن حسن اين پرچم را به دست گرفت ، و در بصره قيام كرد و با شيعيان و يارانى جان بر كف كاخ بنى العباس را به لرزه درآوردند، آنان در بصره قيام كردند و عيسى و حسين دو فرزندان رشيد زيد (عليه السلام ) را در دو قيام از جمله فرماندهان بودند، و ابراهيم و جمعى ازياران دلير و نمونه اش در سرزمين (باخمرى ) با وضع فجيعى به شهادت رسيدند.(716)
چشم جان بر اثرت میدارم گوش دل بر خبرت میدارم
بنده در پیش شاه دینپرور عقل در جل کشید و جان بر سر