( دل آسوده ) دل آسوده. [ دِ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آسوده دل. خاطرجمع. غیرمضطرب. مطمئن. فارغ البال : ملک را بود بر عدو دست چیر چو لشکر دل آسوده باشند و سیر.سعدی.- دل آسوده شدن ؛ خاطرجمع شدن. مطمئن شدن. آسوده دل شدن. فارغ البال شدن : دل آسوده شد مرد نیک اعتقاد که سرگشته ای را برآمد مراد.سعدی.
معنی کلمه دل اسوده در فرهنگ فارسی
( دل آسوده ) آسوده دل . خاطر جمع .
جملاتی از کاربرد کلمه دل اسوده
مرغ غافل چه دل آسوده بنظاره شده که بهر غنچه ازین باغ دلی پاره شده
سحرگه مطلع اسرار آهم در علو آمد دل آسوده را مردود درگاه الم کردم
گشتاسپ همدمی به نام کردَم داشت که بر او چیره بود و گشتاسپ همواره سخن او را می پذیرفت. او کینه سختی به اسفندیار داشت و بر او رشک میبرد. کردَم میان پدر پسر سخنچینی میکرد و میکوشید که میان آن را برهم بزند و همواره میکوشید اسفندیار را در پیش پدر زشت فرانماید. او به گشتاسب میگفت اسفندیار کسی است که هیچ زنی چنین فرزندی نزاده و هیچ چشمی مانند او ندیده است. لیکن او کارها را برای خود میگستراند و آرزو و سودای شاهی در سر میپروراند و بر آن است که بر تو بشورد و آسیب برساند. اینک او به چنان پایگاه والایی رسیده که من از فرجام آن بیمناکم و از پیشامدی که به آسانی نتوان آن را دریافت دل آسوده نیستم. شب و روز چنان از این سخنان گفت و از اسفندیار بدگویی کرد که در دل گشتاسپ نشانه گذاشتن و او را نگران ساخت و آرام از او گرفت. گشتاسپ جاماسب را به سوی اسفندیار فرستاد و او را پیش خواند جاماسب به نزد اسفندیار آمد و پیام پدر را رساند و او را از بد سرشتی کردم و سخنچینیهای وی و آنچه بر او بسته، ( اسفندیار خود کموبیش چیزهایی از آن شنیده بود) آگاه کرد.
تا صبا طره شبرنگ تو را برهم زد روزگار دل آسوده ما برهم زد
ز نقش غم دل آسوده در عالم نمیبینم چو نیکو بنگری آیینه هم در زنگ تمثال است
این نگه و چشم و زلف و رو که تو داری با دل آسوده سنگ را نگذاری
دانشمندى به ديدار پارسايى رفت ، و از يكى از دوستانش سخنى به ميان آورد. پارسا،او را گفت : از اين ديدار زيانكار شدى . و سه جنايت ورزيدى : كينه مرا به دوستى تيزكردى ، دل آسوده مرا نگران داشتى و خويش را نيز متهم كردى .
زانقلاب دل آسوده بیشتر باشد کمند وحدت ما موجه خطر باشد
از امام صادق عليه السلام مى پرسند: فضل ما بر مخالف ما چيست كه سوگند به خدا مردرا (مخالف را) مى بينيم دل آسوده تر و مال دارتر و خوش زندگى تر و نيكوحال تر و به بهشت آزمندتر است ؟ امام عليه السلام در پاسخ خاموشى گزيد تا به سرزمين ابطح رسيديم مردم را ديديم كه ناله و زاريشان به سوى خداوند بلند است ،امام به من فرمود: اى ابا محمد آيا مى شنوى آن چه را من مى شنوم ؟ گفتم ضجه مردم رابه سوى خداوند مى شنوم ، امام عليه السلام فرمود: ناله و زارى كننده و بانگ و فريادبرآرنده به تلبيه چه بسيارند و حاج چه كم ، سوگند به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله وسلم را به پيغمبرى برانگيخت و روح او را به سوى بهشت شتافتن فرمود،خداوند نمى پذيرد مگر فقط از تو و از ياران تو. پس گفت : امام عليه السلام دست بررويم ماليد و نگاه كردم ديدم بيشتر مردم خوك و درازگوش و بوزينه اند؛ مگر مردى پساز
بدینگونه کردم گرانمایه ات که مانم دل آسوده در سایه ات
جهد پیوسته نبض موج در دریای پرشورش دل آسوده هیهات است در دنیا شود پیدا
می کند پامال، تن آخر دل آسوده را می شود دامن کفن این پای خواب آلوده را
زان گه که با دو زلف تو الفت گرفت دل آسوده کردی از غم دنیا و دین مرا