معنی کلمات "ویکی واژه" - صفحه 27
- خلیقه
- خم دادن
- خم نمایی
- خم هموار
- خم گرفتن
- خماخسرو
- خميس
- خمپاره انداز
- خمیر چوب
- تایق
- تایم اوت
- تبادل گرما
- تبادل یون
- تباعت
- تباکی
- تبتیل
- تبدد
- تبویب
- تبکیت
- تبکیر
- ترک صف
- ترکیبات آلی فرار
- ترکیده
- ترکخوردگی
- ترگیل
- تریلوژی
- تریوه
- ترفنج
- ترمیم بافت
- ترنانه
- ترنگاترنگ
- ترهب
- ترهه
- ترور کردن
- ترک جوش
- ترخص
- ترخون
- تردش
- تردک
- ترسه
- ترش آشه
- ترعه
- ترحم فرستادن
- ترحال
- ترتیب جزئی
- ترت و مرت
- تربیت شنوایی
- تربي
- ترایب
- تراکمی
- تراژن
- تعمیر اساسی
- تعمیر کردن
- تعمم
- تعلیم دادن
- تعلیف
- تعقب
- تعطیلات طولانی
- تعطیلات کوتاه
- جوجهتیغی
- جوجه تیغی
- جوراجور
- توفان برف
- جریان ۱
- جریحه دار
- جریحه
- جزء ابر
- جزء ۱
- جزء ۲
- جزعین
- جمله ثابت
- جمله ۲
- جرم لختی
- جرنده
- جریان اطلاعات
- جریان بحرانی
- جریان خاکستر
- جریان خروجی
- جریان داده
- جریان فعال
- جریان گدازه
- جاپیچ
- جاچ
- جای گشا
- جایابی
- جایزه دادن
- جرم سنگین
- جرم سکون
- جانسخت
- جان گرفتن
- جان چرخ
- جان بوز
- جان افشاندن
- جامه کوب
- جامعهشناسی پدیدارشناختی
- جامعهشناسی نژاد
- خوش لباس
- خوش مزه
- تنوز
- تنگ حال
- تنگ کردن
- تنگیاب
- تنگدره
- تنیس روی میز
- تنگساری
- بخیه زدن
- بساوایی
- بستری کردن
- بسته گیر
- بشکول
- بیرونگرد
- بیزنده
- بیشینه کردن
- بیخ کردن
- بیدمی
- بیرانه
- بیادب
- بیانلو
- بیانهای
- بیانیه مأموریت
- بیاوار
- بیبرگ
- بیبو
- بیت همبان
- بیتوته
- بوبین
- بوتیک
- بوجار
- بوخون
- بونکر
- بوگیری
- بی احتیاط
- بی نظمی
- بیات شدن
- تار و تنبک
- تار و تور
- تار و مار شدن
- تارات
- تاراجگر
- تارک نشین
- تاریخ بابل
- تابوتدان
- تابآور
- تاتول
- تاج ۱
- تاج ۲
- تاخیره
- تاباندن
- تابش باقیمانده
- تابش ترمزی
- تابش جو
- تابش خورشیدی
- تابش زمینه کیهانی
- تابش یوننده
- تابع اتلاف
- تابع نمایی
- تابعک
- تأمیل
- تأمینات
- تأنیس
- تأویل جستن
- تأویلات
- تأکد
- تئوریسین
- تاب خوردن
- بیاحساسی
- بیحرکتی
- بیمانع
- بیمدارا
- بیماریهای التهابی روده
- بیگانههراسی
- بیگلربیک
- بیعت گرفتن
- بیغال
- بیفصل
- بیل زدن
- بیل مز
- بیلیون
- بیمار بستری
- بیماری عفونی
- بیماریزایی
- بشگرد
- بشیز
- بضغ
- بطریر
- بغاث
- بههم آمیختن
- بوادر
- بوبر
- تحریک کردن
- تحزب
- تحزین
- تحسين
- تحشیر
- تحصل
- تحصین
- تحضیض
- تجارت الکترونیکی
- تجانب
- تجاور