ترنانه

معنی کلمه ترنانه در لغت نامه دهخدا

ترنانه. [ ت َ ن َ / ن ِ ]( اِ مرکب ) نانخورش را گویند و آنرا به تازی ادام خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). نان خورش را گویند یعنی هر چیز که آن را با نان توان خورد همچو ماست و پنیر و دوشاب و مانند آن و به عربی ادام خوانند. ( برهان ). ادام و نانخورش. ( ناظم الاطباء ). بمعنی نانخورش است یعنی چیزی که نان را تر کند و بعربی ادام خوانند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نان با نانخورش. ( فرهنگ رشیدی ) ( غیاث اللغات ). ضد خشکنانه. ( فرهنگ رشیدی ) :
سائلی آمد بسوی خانه ای
خشک نانی خواست با ترنانه ای.مولوی ( از فرهنگ جهانگیری ).چون روز گردد می رود از بهر کسب و بهر کد
تا خشکنانه او شود از مشتری ترنانه ای.مولوی ( از فرهنگ رشیدی ).

معنی کلمه ترنانه در فرهنگ معین

(تَ نِ ) (اِمر. ) هر چیز که آن را با نان بخورند، مانند: ماست ، شیر.

معنی کلمه ترنانه در فرهنگ عمید

هرچه با نان بخورند، از قبیل شیر، ماست، دوشاب، اشکنه، و امثال آن، نان خورش: سائلی آمد به سوی خانه ای / خشک نانه خواست یا ترنانه ای (مولوی: ۸۹۷ ).

معنی کلمه ترنانه در فرهنگ فارسی

نانخورش، هرچه که بانان بخورندازقبیل شیروماست، ودوشاب، واشکنه، ضدخشکنانه
( اسم )هر چیز که آنرا با نان توان خورد و همچون ماست و پنیر و دوشاب و مانند آن نان خورش ادام .

معنی کلمه ترنانه در ویکی واژه

هر چیز که آن را با نان بخورند، مانند: ماست، شیر.

جملاتی از کاربرد کلمه ترنانه

می‌گشت گِرد حوض او‌، چون تشنگان در جست و جو چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد
چون روز گردد می‌دود از بهر کسب و بهر کد تا خشک نانه او شود مشتری ترنانه‌ای
چو در دریا فتاد آن خشک نانه مکن تعجیل تا ترنانه گردد
شیخ را بسیار رفتی کی پیری در کشتی نشست زادش برسید. خشک نانۀ مانده بود، به دهان برد دندان بر وی کار نکرد بدست بشکست و به دریا انداخت موج درآمد و گفت تو کیی؟ گفت خشک نانه. گفت اگر سرو کارت با ما خواهد بود ترنانه گردی.