ترخص

معنی کلمه ترخص در لغت نامه دهخدا

ترخص. [ ت َ رَخ ْ خ ُ ] ( ع مص ) آسان فراگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ) ( از زوزنی ). آسان گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آسانی گرفتن و رخصت یافتن. ( آنندراج ):رخص له ترخیصاً فترخص ؛ ای لم یستقص. ( منتهی الارب ).
- حد ترخص ؛ در تداول فقه ، مسافتی که چون مسافر از آن بگذرد روزه از او بیوفتد و نماز کوتاه گردد. رجوع به حد شود.

معنی کلمه ترخص در فرهنگ معین

(تَ رَ خُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) رخصت یافتن ، اجازه گرفتن .

معنی کلمه ترخص در فرهنگ عمید

۱. (فقه ) جایز بودن.
۲. [قدیمی] مرخص شدن.
۳. [قدیمی] اجازه گرفتن.
۴. [قدیمی] رخصت یافتن.

معنی کلمه ترخص در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) آسان گرفتن آسان وا گرفتن. ۲- اجازه گرفتن رخصت یافتن دستوری یافتن . ۲- جایز بودن روا بودن . ۴- ( اسم ) اجازه رخصت . جمع : ترخصات .

معنی کلمه ترخص در ویکی واژه

رخصت یافتن، اجازه گرفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه ترخص

یا غلة الشوق فی اثناء اغلالی لا ترخصینی فمثلی یشتری غالی
رزمنده‌ای جوان به نام کاظم در آستانه‌ی آغاز عملیات توسط فرمانده‌اش به او فرمان داده می‌شود برای فعالیت بیشتر در عملیات، روزه‌اش را بشکند. رزمنده فرصت کوتاهی دارد تا از حد ترخص شهر گذشته و پس از افطار مجدداً به خطوط نبرد بازگردد. در این میان سلسله حوادثی حرکت او را برای گذشتن از حد ترخص، قبل از اذان ظهر، با مشکل روبرو می کند و...