تنگ کردن

معنی کلمه تنگ کردن در لغت نامه دهخدا

تنگ کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دربند کردن و حبس نمودن و پای بند نهادن و اشکالات آوردن و اعتراض کردن و مخالفت کردن. ( ناظم الاطباء ). || سخت و فشرده کردن. راه گریز بستن. در تنگنا قرار دادن. راه رهایی را دشوار ساختن :
بیفشرد ران رستم زورمند
بر او تنگتر کرد خَم کمند.فردوسی.- تنگ کردن حرب ؛ سخت و دشوار ساختن جنگ را :
چون حرب شما را به سخن سخت کنم تنگ
هرچند که بسیار نپائید روائید.ناصرخسرو.- تنگ کردن دل ؛ غمگین کردن. در سختی و سوز غم قرار دادن. دلتنگ ساختن :
کنون زآسمان خاست بانگ کلنگ
دل ما چرا کردی از آب تنگ ؟فردوسی.چنان دان که کیخسرو آمد بجنگ
مکن خیره دل را بدین کار تنگ.فردوسی.وز غم او تنگ مکن نیز دل
صبرهمی کن که شب آبستن است.ناصرخسرو.شنیدم که مردان راه خدای
دل دشمنان را نکردند تنگ.( گلستان ).رجوع به تنگدل شود.
- تنگ کردن راه ؛ بستن راه. سخت و مشکل ساختن راه تا عبور غیرممکن شود :
سکندر بدیوار رویین و سنگ
بکرد از جهان راه یأجوج تنگ.( بوستان ).- تنگ کردن روز ؛ پریشان ساختن روزگار کسی را. به ستوه آوردن. در سختی قرار دادن کسی را. روز کسی را تیره و تار ساختن :
ترا سوی دشمن فرستم به جنگ
همی بر برادر کنی روز تنگ.فردوسی.- تنگ کردن کار بر کسی ؛ دشوار کردن کار بر وی. در سختی و ناتوانی قرار دادن کسی را. به ستوه آوردن کسی را :
اگر با سپاه اندرآیم به جنگ
کنم بر یلان جهان کار تنگ.فردوسی.ازو کین کاموس جویم به جنگ
بر ایرانیان بر کنم کار تنگ.فردوسی.- تنگ کردن معده ؛ کنایه از پر خوردن و شکم پر کردن. معده پر کردن. ( از آنندراج در ذیل معده ). انباشتن شکم بحدی که جایی برای خوردن چیزی دیگر نباشد :
به جز سنگدل کی کند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ ؟( بوستان ).به تنگی بریزاندت روی رنگ
چو وقت فراخی کنی معده تنگ.( بوستان ).- تنگ کردن نفس ؛ خفه کردن. ( آنندراج ) :
نقش بر آیینه نتواند نفس را تنگ کرد
ازهجوم غم نگردد تنگ میدان خانه ام.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه تنگ کردن در فرهنگ فارسی

در بند کردن و حبس نمودن و پای بند نهادن و اشکالات آوردن و اعتراض کردن و مخالفت کردن .

معنی کلمه تنگ کردن در ویکی واژه

restringere
stringere

جملاتی از کاربرد کلمه تنگ کردن

گرفتند گرد وی از چارسو ز کین تنگ کردند میدان بر او
همراه با رفتار و فعلی هستند مانند پلک زدن، شکلک درآوردن، تنگ کردن چشم‌ها، بالا انداختن شانه یا تکان دادن سر. این دسته از تیک‌ها در کودکان معمول است. انواع مرکب آن می‌توان شامل برخی حالات یا حرکات صورت، پریدن، لمس کردن و مانند آنهاست. تیک‌های حرکتی مرکب به‌طور کلی آهسته‌تر تکرار می‌شوند و ممکن است هدف دارتر از تیک‌های حرکتی ساده به نظر برسند.
چه گویم کان سپه چون جنگ کردند که دشت از کشته برخود تنگ کردند
و گفته‌اند اوّل خانه که درین جهان بنا نهادند خانه کعبه است، و در ماه ذی الحجه بنا نهادند، و مناسک از جبرئیل هم درین ماه آموختند، و باز خواندن ابراهیم حاج را از اصلاب پدران هم درین ماه بود، و در قصه بیارند که آن بنا و هیأت که ابراهیم ساخت فراختر از آن بود که امروزست، که شادروان و حجر در خانه بود و دو در داشت یک در از سوی شرق و دیگر در از سوی غرب، پس بروزگار باد آن را می‌زد و آفتاب آن را می‌سوخت و سنگ از آن می‌ریخت، تا زمان جرهم، جرهم آن را باز گرفتند و نو بنا ساختند و عمارت کردند، هم بر اساس و هیأت بناء ابراهیم. و هم چنان میبود تا زمان عمالقه. ملک ایشان باز آن را نو کرد، و تبع آن را باز عمارت کرد، و پرده پوشانید پس بروزگار دراز باد آن را میزد و آفتاب آن را میسوخت، تا زمان قریش. قریش چون دیدند شرف خویش ور سر همه عالم و عزّ خویش بسبب آن خانه، و خانه از کهنگی می‌ریخت، مشاورت کردند عمارت آن را، و باز نو کردن آن را، قومی صواب دیدند و قومی از آن می‌ترسیدند و احتراز میکردند. بیست و پنج سال درین مدت مشاورت و قصد شد، تا مصطفی ع بیست و پنج ساله گشت، آخر اتفاق افتاد میان ایشان تا خانه باز کردند و بچوب حاجت افتاد کار آن را، کشتی جهودی بازرگان بشکست در دریای جده، چوب آن از آن جهود خواستند چوب کوتاه بود خانه را تنگ کردند، حجر و شادروان بیرون او کندند و خانه با یکدر آوردند، بناز داشتن را، تا گذرگاه نباشد در آن، و درو بند ساختند تا آن را در گذارند که خود خواهند، چون بر کن رسید خلاف افتاد میان ایشان که حجر اسود که بر جای نهد؟ هر قبیله میگفت ما بنهیم، و بآن سبب جنگی بر ساختند و شمشیرها کشیدند آخر میان ایشان وفاق افتاد بر آن که اول کسی که از در مسجد در آید، سنگ او بر آنجا نهد. بنگرستند، اول کسی که درآمد مصطفی بود. گفتند محمد الامین آمد، وی ردا فرو کرد و حجر بر میان ردا نهاد و از هر قبیله مردی را گفت که ازین ردا کرانه گیر، برداشتند و می‌بردند تا آنجا که اکنون است. پس مصطفی صلی اللَّه علیه و آله و سلّم دست فرا کرد و حجر را برگرفت، و بر جای نهاد بر کرامت خویش و رضاء قریش. هم چنان می‌بود بر آن بنا تا بروزگار عبد اللَّه بن الزبیر بن العوام. عبد اللَّه آن را باز کرد و نو بنا کرد بر رسم و بناء ابراهیم ع فراخ و بلند و بدو در، تا روزگار عبد الملک مروان، حجاج یوسف آن را باز کرد و با رسم و بناء قریش برد بیک در و شادروان حجر بیرون او کند، و آنچه از خانه بسر آمد در زیر خانه کرد، و آن را بالا داد.
کوفیان بر مالک نار و سقر تنگ کردند عرصه از این المفر
بشستند و کردند بروی نماز در خانه ی تنگ کردند باز
غم بی حد و فرصتی چنین تنگ کردند به طوف خانه آهنگ