تردش
جملاتی از کاربرد کلمه تردش
ربود و برد و بستردش بدان چنگ ز جان هوش وز دل صبر وز رخ رنگ
بر آهخت از بر سیمینش سنجاب بگستردش میان آن گل و آب
ز زندان به جای دگر بردشان زدل غم به تیمار بستردشان
تاز تو باشد اثر نبود از آنت خبر نیست در این ره بتردشمنی از عقل و هوش
فروریخت آن لانۀ پر شراب رخ و چشم بستردش از خاک و آب
گهی بگستردش همچو مشگ بر لاله گهیش توده کند چون بنفشه بر گلزار
هم از گنج بد پوشش و خوردشان ز پوشیدن و باز گستردشان