تبتیل
معنی کلمه تبتیل در فرهنگ معین
معنی کلمه تبتیل در فرهنگ عمید
معنی کلمه تبتیل در فرهنگ فارسی
معنی کلمه تبتیل در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تبتیل
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ویزکیهم آن بود که اخلاق ناپسندیده که صفات بهائم است از ایشان پاک کند وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ آن است که صفات ملائکه را لباس و خلعت ایشان گرداند و مقصود از این کیمیا آن است که از هر چی مینباید وی را - و آن صفات نقص است- پاک و برهنه شود و به هر چه میبباید -و آن صفات کمال است- آراسته شود. و سرجمله های این کیمیا آن است که روی از دنیا بگرداند و به خدای تعالی آورد. چنان که اول رسول را تعلیم کرد و گفت: واذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلا و معنی تبتیل آن بود که از همه چیزها گسسته گردد و همگی خود بدو دهد. فذلک این کیمیا این است و تفصیل این دراز است.
بدان که چون سفاین و مراکب دریای عالم ِ صورت را از سفینهٔ مختصر که آن را زورق خوانند چاره نیست که ردیف و حریف او باشد تا بدان حوایج او منقضی گردد. و اگر سفینهٔ بزرگ از هبوب ریاح مختلفه در معرض آسیبی افتد یا از آن گرانباری به طرفی جنبد بدان سفینه خُرد رعایت مصلحتی نمایند و تخفیف را از آن کاهند و در این افزایند. پس سفینهٔ شخص انسانی که گرانبار کرامت ربانیست و سیر او در دریای معانی، به سفینه مختصر که زورق سازند و غُرَرِ دُرَرِ بُجور در او پردازند، حاجتمندتر و اولیتر که قرین و همنشین او باشد خصوصاً آنها که سفاین خزاین ملک و ملکوت، و حمال احمال و اثقال عالم جبروتند: گرانباران اثقال انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً که حمل ثقیل امانت محبت که بر دریای موجودات و مکوّنات بعرض أنا عرضنا الأمانة علی السموات و الارض و الجبال عرضه کردند و هیچ موجود یارای تحمل اعبای آن نداشت و همه ترسان و لرزان فَابین ان یحملها شدند. سفینهٔ سینهٔ ایشان که دل شخص انسانی بود حامل آن آمد که و حملها الانسان، و به حقیقت این مساکین در تحمل اعبای اینکه عبور ایشان بر دریای عزت هویت و عظمت الوهیت اوست به سفینه مستحقترند که و اما السفینة فکانت لمساکین یعملون فی البحر. در ضمن این اشارت هزاران بشارت است، این گدایان با فخر و سلطنت که اهل فقر و مسکنتاند یعنی آن سالکان طرق طریقت که غواص بحر حقیقتاند، اگرچه بدایت حال ایشان این است که اول به قدم شریعت از بحر طبیعت سیر کنند تا به شطر شطّ طریقت رسند و از آنجا بادبان طلب تابعیت بر صوب صواب ان لله فی ایام دهرکم نفخات الا فتعرضوا لها راست کنند و روی به دریای حقیقت اندر آرند. اما چون به سرحد دریا رسند کشتی همّت را به دست تهمت لشکر تعلقات کونین به تصرف تکلف و تبتل الیه تبتیلا منقطع گردانند و روی به لجهٔ بحر محیط حقیقت الا انه بکل شیئ محیط آرند. و چون بُعد بعید و مسافت پر آفت آن دریای بیپایان به خودی خود قطع نتوان کرد و بی سفینهٔ پر دفینه به آخر بحر زاخر نشاید رسید که الطلبُ ردّ و السبیل سد. تا اینها که سلطان و شان سدهٔ سیادتند در ادراک این سعادت یکی دست موافقت در فتراک مرافقت مسکین جالس مسکیناً میزند، و یکی گوهر شبافروز آدم و من دونه تحت لوائی، در عقد عقد شبه شبرنگ اللهم احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین نظم میدهد.
و قیل: التّبتّل رفض الدّنیا و ما فیها و التماس ما عند اللَّه. اصل التّبتّل القطع. یقال: تصدّق فلان صدقة بتلة، ای قطعها من ماله، و اخرجها من یده. و قیل لمریم: البتول، لقطعها الدّنیا و اسبابها و انقطاعها عن النّاس. و القیاس تبتّلا و لکن لمّا کان التّبتیل من حروفه عدل الیه لموافقة رؤس الآی، لانّ حظّ القرآن من حسن النّظم و الرّصف فوق کلّ حظّ و یحتمل انّ المعنی تبتّل الیه یبتّلک تبتیلا، کما قال تعالی: وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً ای و تنبتون نباتا.
و کسی را که این راه گشاده شود، کاری عظیم بیند که در حد وصف نیاید و آن که رسول (ص) گفت: «زویت لی الارض فاریت مشارقها و مغاربها» و آن که حق تعالی گفت: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین» هم در این حال بوده است، بلکه علوم همه انبیا از این راه بود نه از راه حواس و تعلم و بدایت همه مجاهده بوده است، چنانکه حق سبحانه و تعالی گفت: «و اذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلا» یعنی از همه چیزها پاک گردد و گسسته و همگی خود به وی ده و به تدبیر دنیا مشغول مگرد که او خود کار تو راست کند، «رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا» و چون وی را وکیل کردی، تا فارغ گردد و با خلق میامیز و در ایشان میامیز، «واصبر علی ما یقولون واهجرهم هجرا جمیلا».