معنی کلمه ترت و مرت در لغت نامه دهخدا
آن مال و نعمتش همه گردید ترت و مرت
آن خیل و آن حشم همه گشتند زاروار.خجسته ( از لغت فرس اسدی ).زین یکی ناصر عباداﷲ خلقی ترت و مرت
از دگر حافظ بلاداللَّه جهانی تار و مار.سنایی ( دیوان چ مصفا ص 109 ).ای بسا باد و بوش تکسینان
ترت و مرت از دعای مسکینان.سنایی ( حدیقه ، از انجمن آرا ).و خیل قفچاق را بشکست و لشکر ایشان را ترت و مرت کرد. ( راحةالصدور راوندی ).
در زمانیشان بسازد ترت و مرت
کس نیارد گفتنش از راه پرت.مولوی.