تعلیف

معنی کلمه تعلیف در لغت نامه دهخدا

تعلیف. [ ت َ ] ( ع مص ) علفة برآوردن طلح : علف الطلح تعلیفاً، و هذا نادرة لانه انما یجی لهذا افعل. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گره بستن و پاشیده شدن شکوفه طلح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || علف دادن به ستور. ( ناظم الاطباء ). علف خورانیدن ستور و جز آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ).
- ایام تعلیف ؛ هنگام علف دادن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تعلیف در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) علف به چهارپایان دادن .

معنی کلمه تعلیف در فرهنگ عمید

علوفه دادن به چهارپایان، خوراک دادن به ستور.

معنی کلمه تعلیف در فرهنگ فارسی

علوفه خورانیدن به چهارپایان، خوراک دادن به ستور
( مصدر ) علوفه خوراندن ( بچارپایان ) علف دادن ( بستوران ) . جمع : تعلیفات .

معنی کلمه تعلیف در ویکی واژه

علف به چهارپایان دادن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعلیف

چون شاخ و برگ این گیاه زیاد بزرگ می‌شود، به همین جهت بایستی شاخه‌های اضافی جهت تعلیف چیده شوند.
وقتی به سن ۴۰ سالگی رسید وی شروع کرد به جمع کردن مواد کتاب خودش به نام الاستقصا لاخبار دول المغرب الاقصی و این را به مدت ۲۰ سال ادامه داد تا اینکه در سال ۱۸۹۴ این کار را به پایان رساند و ۳ سال بعد از اتمام بزرگترین تعلیف خود وفات یافت یعنی یک چهارم عمر خودش را برای تألیف چنین اثری صرف کرد. وی بیشتر از ۶۲ سال عمر نکرد.