معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 295
- اندر انداختن
- اندان
- زاج خشک
- اید
- ایحاد
- ایتیوند
- ایتی
- زاد خو
- ایاک
- دیاره
- دیاترمی
- دیااکو
- دی دی
- دی پس
- ابونصر
- سر شاد
- زنبور چی
- غلط اندازی
- غلت زدن
- غلت خوردن
- کهنه سوز
- کهنه قلعه
- سدره نشینان
- بی محک
- زاد دان
- جلالین
- خودات
- خودخوری
- مردان اباد
- درهم برهم
- دره قبله
- دره شهیدان
- دره دیمه
- دره جیر
- درنگرفتن
- درنگ کننده
- درنگ ساختن
- درناس
- حالی شدن
- تاب اوردن
- بیهده سرای
- دلق پوش
- دلربای
- دلاکه
- مسند طراز
- مسند ارایی
- مسن رود
- واضح شدن
- وارون زدن
- وارسی کردن
- مضمون ساختن
- سماله
- سماقی
- سماقچه
- سلکه
- سلوقیه
- منش فش
- حنطه
- حنجر
- حنبلیه
- پیوند طبیعی
- پیوند ساختن
- پیوند روحانی
- پیوند خواه
- حجل حجل
- حجر ناقه
- حجر قمر
- حجر قبر موسی
- اذرابادگان
- اذرافزا
- اذران
- اذر پیرا
- اذر هوشنگ
- اذر خرداد
- اذر بهرام
- جای گزین شدن
- جای گرم داشتن
- جای کسی گرفتن
- جای نگاه داشتن
- جای شمار
- نشانه گرفتن
- نشانه شدن
- رنجوردار
- رنجه کردن
- رنجه داشتن
- رنجه دارنده
- رنج دیدن
- رنار
- رمیح
- تن بتن
- تن اردشیر
- تمییزی
- تمین
- تموچین
- تمون
- تموزی
- جوش و خروش
- جوزقان
- جوزر
- جوزجانی
- جوزبن
- جوزان نوکی
- جوره
- خورد و خواب
- خوردگه
- خورده کریز
- خورده پا
- خورده دان
- خورده بین
- خورداد
- خورد و خوراک
- جانی بیگ
- جانگی
- جانکی گرمسیر
- جانور گویا
- جانور کش
- جانها
- جانب راست
- خنجر سیم
- خنجر زدن
- خنجر دار
- خنجر بکف
- خنجر اوژن
- خنت
- خنبش
- خنامان
- مال محمد صالح
- مال ان
- مال اباد
- مافی و نانکلی
- ماضی بن
- ماشین کردن
- ماشین پا
- ابن ابی الحریش
- ابن ابی البغل
- ابن ابی الاصبع
- موهه
- موه
- میناب
- قالب گیری
- میکروتوم
- میوه خور
- میوه فروشی
- میکال
- میکلسن
- تیر هوائی
- تیر شهاب
- تیر خورده
- تیده
- اسماعیل اقا
- گوش لب
- گوش قلم
- گوش رس
- گوش دریا
- گوش خز
- گوش حلقه علف
- گوش بند
- خنجر خوردن
- خند و تند
- خندق زدن
- خنده اور
- خنج خنج
- خنب و خنبره
- ام الحوادث
- ام الحساب
- ام الحزین
- ام البیض
- ام البیت
- ام البشر
- سیبریه
- سیبا
- سیب چهر
- سیاوخش
- غا غا لی لی
- عین مربع
- عین ران
- حدثی
- حدره
- حدسا
- حدثانی
- حد ان
- حد اعجاز
- علت عادی
- علت قریب
- علت افتاب
- علاوه کردن
- علامه همدانی
- پیوسته خون
- پیوسته خشم
- پیوسته بودن
- پیوسته برو
- پیوسته ابرو
- پیوست کردن
- پیه کردن
- پیه پیش
- پیه خواه
- جمد
- نسیم اباد
- نسیان کار
- نسلا بعد نسل